دستورالعمل دوم
بسم الله الرحمن الرحيم
اى همبازى اطفال ! و اى حمال اثقال ! و اى محبوس چاه جاه ! و اى مسموم مار مال ! اى غريق بحر دنيا! و اى اسير همومات آمال ! مگر نشنيده اى و نخوانده اى : انما الدنيا لعب و لهو (يعنى همانا دنيا بازى و سرگرمى است ) و نشنيده اى فرموده آن حكيم غيب دان منزه از عيب و شين را كه به فرزند ارجمند خطاب كرده : بنى ان الدنيابحر عميق غرق فيها الاكثرون (يعنى فرزندم ! همانا دنيا دريائى ژرف است كه بيشترين مردم در آن غرق گشته اند) و حقير عرض مى كنم : عن تحقيق و نحن منهم (يعنى قطعا ما نيز از آن غرق شدگانيم )
و اگر بخواهى عمق درياى حكمتش را بفهمى در حقيقت لفظ ((بحر عميق )) فكر نما. ببين چقدر از جواهر حكمت در اين صندوق كوچك براى متفكرين ، به عنوان هديه درج فرموده . همين قدر بدان دريا نهنگ دارد، ماهى دارد، جانورهاى عجيبه آن بسيار و مهالك غريبخ آن بى شمار، جزاير هولناكش زهره شيران را آب ، و كوههاى سهمناكش چه بسيار مردمان را ناياب نموده ، اصل وميدان اين دريا از ظلمات جهل ناشى شده است ، و در اوديه اراضى قلوب اهل غفلت جا دارد. امواج آمالش بسى كشتيهاى عمر را به باد فنا داده ، و جبال هموم و غمومش بسا پشته ها نهاده ، مارهاى معاصى مهلكه آن ، چه بسا اشخاص را به سم خود هلاك كرده ، نهنگهاى اوصاف مذمومه اش چه كسان را فرو برده ، و آب محبت تلخ و شورش چه مردمان را كور، و چه چشمها را بى نور نموده . هر كه در اين دريا غرق شد سر از گريبان نارجحيم بيرون آورده ، در عذاب اليم خواهد ماند.
آدمهاى اين دريا ((نسناس ))، و سياحت ايشان در اين دريا به ساحت وسواس است . راهزنانش جنود ابليس ، و اسلحه جنگشان خدعه و تلبيس است . اگر از عمق اين دريا بپرسى ، عرض خواهم كرد كه انتها ندارد، و اگر باور ندارى ، به غواصان اين دريا، يعنى اهل دنيا از اولين و آخرين نظر نما، و ببين كه همگى در آن غرق شده ، احدى به قعر آن نرسيده ، و اگر بهتر مى خواهى بفهمى ، به حال خراب خود نگاه كن و ببين كه هر قدر داشته باشى ، باز زياده از آن را طالبى ، و حرصت در جايى توقف نمى كند.
اى آقاى من ! اين دنيا چگونه مردم را به خاك سياه نشانده ، و قلوب ايشان را كه براى محبت و معرفت خلق شده ، طويله اسب و استر نموده . جوارحشان از قاذورات گنديده ، و دلهايشان آنى خضوع و خشوع نديده تو ذره اى ذوق حلاوت طاعت را نچشيده . نه در نهادشان از توبه اثرى ، و نه در اوهام تفكر نحس ايشان از خداوند - جل جلاله - خبرى . شب و روز به سيف و سنان لسان عرض و مال و عصمت مسلمانان را پاره پاره مى كنند، قلوبشان خالى از ذكر و فكر و مملو از حيله و مكر است . دست عقل را بسته ، و دست هوا را گشاده . چه زخمها از آن دست ها بر كبد دين رسيده ، و چه مصيبتها درشرع شريف برپا شده لباس خدائيان را كنده و جامه فرنگيان را پوشيده اطمعه و اشربه اسلام را بدل به زهر و زقوم نصارى ، و دهريان نموده اند. وظاى شرع را متروك و آداب كفر را مسلوك داشته اند. بازار كفر و شرك در بلادشان معمور و آباد و سوق اسلامشان مخروب و برباد.
وافضيحتاه ! عسكر كفر در بلاد وجود، منصور و مسرور، و لشكر اسلام مقتول و ماسورند.
نه ما را در عافيت كارمان فكرتى ، و نه از سياستهاى الهيه (كه ) بر امم ماضيه رسيده ، عبرتى . قضيه هايله ابابيل را شوخى و قصه فرعون و قابيل را مزاح پنداشته ايم زمينى كه قارون را با گنج بسيار فرو برد، با ماى كج و گيجها، موجود است .
جان من ! آن بادهائى كه به آنها قوم هود را تاديب نمود و فرمود، حال هم ، آن قادر حليم را مطيعند. اگر تو از اطاعت امر آن سلطان عظيم الشان جرات نموده ، سرپيچيده اى ، خاك و آب و باد و كلوخ و سنگ ، ذليل و منقاد اويند بلى ، گول صبر و حلمش را خورده اند، از حكمرانى عظيم او غافل شده ، لباس شرم و حيا را كنده ، قدم جرات را پيش گذاشته ، در حضور عزو جلالش مرتكب معصيت او شده (اند) مگر نمى بينى ! چگونه حكم محكم او در سماوات وارضين جارى است . مگر نخوانده اى كه يوم نشور، آسمانها منشور مى شود.
بلى ، چه گويم از شر آن روز پر آه و سوزى كه قلوب خافقين (يعنى شرق و غرب ) را خوفش گداخته . چگونه نشود، و دلهايشان از روزى كه زمين آن آتش سوزان و صراطش تيزتر از شمشير بران است .
عقل ها پران و اشكها ريزان است و نجومش منتشر، و مردمانش چون جراد منتشر. هولش عظيم و انبيا در اضطراب و بيم اند. اخيار مدهوش و ابرار بى هوشند. شدائدش بسيار، و محنتش بسيار است . آفتاب بالاى سر، و زمين چون كوره آهنگر بدنها در عرق غرق ، و لحوم و عظام در سوز و حرق . جهنم دورشان را گرفته ، و راه فرار برايشان بسته . ظالم شرمسار و عادل اشكبار. نامه ها پران بر يمين و يسار.
مردم در دهشت و انتظار. ملائك غلاظ شداد در تردد، و عقوبت الهيه بر مرده عصاره در تشدد
يكى از اسامى آن روز يوم الحصاه (يعنى روز شمارش ) است و ديگرى يوم التناد (يعنى روزى كه در آن فريادها بلند است ) از طرفى منادى به خنده و بشارت ندا مى كند: يا اهل الجنه اركبوا (يعنى اى بهشتيان بر نشينيد) و از جاى ديگر ندا مى كند كه : يا اهل النار اخسئوا (يعنى اى اهل آتش برويد گم شويد) و يكى را خلعت مى بخشند، و ديگرى مى كشند. طائفه اى سرمست شراب طهور، و قومى جگرهاشان قطعه قطعه از ضرايع و زقوم .
مانده ام حيران . نمى دانم از قهرش بيان كنم ، يا از مهرش بگويم اهل قهرش خاكيان و اهل مهرش افلاكيانند، يعنى اشخاصى كه خود را به افلاك نوريه رسانده اند، اعتنائى اصلا به اين افلاك ندارند، جسمشان جان و جانشان در عرش رحمان
اى به فداى قلوبى كه نور الهى - جل جلاله - در آنها تابان ، و جلالت مرتبه شان بى پايان . خود را از عالم گسسته ، و به عالم انوار پيوسته ، منور به انوار معرفت و مخلع به خلعت محبت . زهدشان پشت پا به دنيا زده ، توكلشان سر از گريبان توحيد بيرون آورده ، از خلق عالم رميده و به مقام قرب آرميده ، فكرشان نور و ذكرشان نور، و باطن و ظاهر و جسم و جان و خيال و عقل و جنان همه نور و غرق درياى نور، و باطن و ظاهر و جسم و جان و خيال و عقل و جنان همه نور وغرق درياى نور.
بس است من ناپاك كجا و مدح و وصف پاكان كجا؟ امثال ماها بايد در تدبير ترك معصيت باشيم ، اگر اصل ايمان را محكم كرده باشيم . دنيا نه چنان ما را فريب داده و كر و كور كرده است كه امثال اين مواعظ در قلوب قاسئه ما اثرى كند. همين قدر مى دانم كه تكليف مريض ، رجوع به طبيب است ، و تكليف طبيب معالجه حال ، نه مريض مطيع و نه طبيب حاذق است ، ولى اگر مريض مطيع باشد، خداوند رحيم او را لابد به طبيب حاذق خواهد رسانيد، و اگر مطيع نباشد، سكوت كردن با او اولى است " 1 ".
والسلام
دستور العمل سوم
بسم الله تعالى
يا سلمان ! اى از آشنايان دور! و اى بيگانگان محشور! اى انس گرفته به آواز غرور! و اى متوحش از دار السرور! گوشت را باز كن ، تا در جوش و خروشت آورند.
و اين ادويه الهى را نوش كن ، تا عقل و هوشت بخشند. اين قدر بدان كه سليمان نبى - صلى الله جل جلاله على نبينا و آله و عليه السلام - تا عسكر شوم نفس و ابليس را در وجود شريف خودش تار و مار ننمود، در حكمرانى بر انس و جن متمكن و برقار نشد. و تا جند عقل و ملك را بر حصن حصين دل مسلط نكرد، دستش به خانم الهى مزين نگرديد
خبر ندارى عساكر ملعونه شيطان چه مفسده ها در قلبت بر پا نموده ، و مطلع نيستى كه چه فتنه ها و چه آشوبها در مملكت دلت بر پا كرده اند
حب دنيا كه عمده و اركان قبيحه ايشان است ، ببين چگونه جارى كرده اند درست تامل كن ، و ببين كه به اين قانون شوم چه مصيبتها و فريادها در دين مردم بلند است .
گاهى امر مى كند كه طلب جاه كن ، تا به چاهت بيندازند و گاهى مال جمع كن ، تا گرفتار مارت كنند. و چنان به نظرت جلوه داده اند كه جاه امرى است مرغوب ، و مال چيزى است مطلوب و تو مى دانى كه طالب جاه در دنيا و آخرت به چه مرارتها خواهد افتاد و به چه نفاها و تزويرها مبتلا خواهد شد
امان از خانه هائى كه به حكم نحسش خراب مى شود، وفرياد از مالهائى كه به امر نحس او به غارت مى رود، و چه قلب هاى مظلومان را شكسته ، و چه خانمان را به نيش ظلم ، تار و پودشان را از هم گسسته زبانش دائما در فحش و غيبت واستهزا و دروغ و خودستانى و وعده و وعيد و ايذا مسلمانان و آزار مردمان .... " 2 ". " 3 ".
دستور العمل چهارم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين ، و صلى الله على خير خلقه محمد و آله الطاهرين
و بعد، بر طالبان نجات و سعادت ابدى مخفى نماناد كه اهل نجات دو طايف مى باشند: يك طايفه اهل يمين و طايفه ديگر مقربين اند.
و اگر طالب سعادت عمل به وظيفه اصحاب يمين ، كه عبارت از ترك معصيت باشد نمود، از آنها خواهد شد و مقربين علاوه بر آنها وظيفه ديگر دارند، كه غرض بيان آنها نيست .
اولا بايد فهميد كه اگر شخص انسانى فهميد حقارت و پستى خود را، هم بعد از آن فهميد عظمت و قدرت خضرت ملك الملوك را، البته خواهد فهميد كه جرات قدم برداشتن و اقدام به معصيت نمودن در حضور چنين سلطان عظيم الشانى در نهايت قبح و شناعت و بدبختى مى باشد.
چرا غافل است از قدرت قادرى كه اگر اراده نمايد فناى همه موجودات را، به محض اراده آن سلطان عظيم الشان ، همگى به باد فنا رفته ، ملحق به معدومات خواهد شد. اينكه مى بينى معصيت در نظرت سهل شده به جهت امورى چند است ، كه بعض آنها را ذكر مى كنم :
اولا: فكر خود را تماما متوجه به دنياى دنى كرده ، از اين جهت بالمره از نفع و ضر اخروى غافل شده اى
نمى دانى چه بسيار بسيار، منافع و سعادت ابديه از تو فوت شده و چه قدر ضررهاى بزرگ بسيار، به خود زده اى .
و ثانيا: عجز و حاجت وفقر خودت را ملتفت نيستى ، كه ذره ذره بدنت بخ خفظ كاركنان او، كه ملائكه باشند برپاست .
و ثالثا: نمى دانى كه در هر آنى از آنات ، و در هر جز از اجزا بدنت نعم غير متناهيه مرحمت از او شده و مى شود، كه به بيان و بنان ممكن نيست حصر آنها با اين حال چگونه نعمت او را در معصيت او صرف مى كنى !؟
و رابعا: چگونه غافلى از عقوبات سخت او؟ مگر نمى دانى كه ما بين مرگ و قيامت هزار غصه هست ، و آسانترين آنها تلخى جان كندن است چرا از شدائد قيامت غافلى ؟ امان از روزى كه از دهشت و وحشت او مقربين در خوف و اضطراب مى باشند چرا نباشند؟ از روزى كه زمينش و هوايش آتش ، و جهنم به اطراف خلايق محيط، و ملائك غلاظ و شداد در بگير و ببند. نيكان در وحشت و اضطراب ، و بدان در شكنجه و عذاب . آفتاب در بالاى سر، و زمين گرمتر از كوره آهنگر.
خطر حساب از يك طرف ، و دهشت صراط از يك طرف . و حال هنوز كار به جهنم نرسيده . از آتش و سلاسل و اغلال او بگويم ، يا از مار و عقربهايش بيان نمايم .
خلاصه ، اينها همه مختصر نويسى است اين فقراتى كه گفته شد از هزار يك بيان نشد. تمام سفارشهاى اين بينوا به تو، اهتمام در ترك معصيت است . اگر اين خدمت را انجام دادى آخر الامر تو را به جاهاى بلند خواهد رسانيد. البته البته در اجتناب از معصيت كوتاهى مكن ، و اگر خداى نخواسته معصيت كردى ، زود توبه نما، و دو ركعت نماز به جا آور، و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار كن ، و سر به سجده بگذار، و در سجده از حضرت پروردگار عفو بخواه . اميدوارم عفو بفرمايد.
معاصى كبيره در بعض رساله عمليه ثبت شده ، ياد بگير و ترك نما. و زنهار پيرامون غيبت و دروغ و اذيت .
اقلا يك ساعت به صبح مانده بيدار شود، سجده به جا بياورد. آنچه در منهاج النجاه مرحوم ملا محسن فيض - رضوان الله جل جلاله عليه - مذكور است كافى و شافى است از براى عمل شب و روز تو. به همان نحو عمل نما، و سعى كن كه عمل و ذكرت به محض زبان نباشد، و با حضور قلب باشد، كه عمل بى حضور اصلاح قلب نمى كند، اگر چه ثواب كمى دارد. البته ، البته ! از غذاى حرام فرار كن . مخور مگر حلال غذا را كم بخور، و زياد مخور، يعنى زياده بر حاجت بينه مخور. نه چندان بخور كه تو را سنگين بكند، و از عمل باز دارد، و نه چندان كم بخور كه ضعف بياوردد، و به سبب ضعف از عبادت مانع شود، و هر قدر بتوانى روزه بگير، به شرطى كه شب ، جاى روز را پر نكنى . الحاصل غذا به قدر حاجت بدن ممدوح و زياده و كم ، هر دو مذموم . شروع كن به نماز با قلب پاك از حقد و حسد و غل و غش مسلمانان و لباس و فرش و مكان نمازت بايد مباح باشد، اگر چه مكان غير محل جبهه نجس بودنش به نجاست غير متعديه نماز را باطل نمى كند ولى نبودنش بهتر است . وبايست به نماز، ايستادن بنده در حضور مولاى جليل ، با گردن كج ، و قلب خاضع و خاشع . و بعد از فريضه صبح هفتاد مرتبه استغفار و صد مرتبه كلمه طيبه توحيد، و دعاى صباح مشهور بخوان ، و تسبيح سيده نسا را بعد از فريضه ترك مكن ، و هر روز هر قدر بتوانى ، لااقل يك جز قرآن ، با احترام و وضو و خشوع و خضوع بخوان ، و در بين خواندن حرف مزن ، مگر در مقام ضرورت و در وقت خواب شهادت را بخوان ، و آيه الكرسى ، و يك مرتبه فاتحه ، و چهار سوره توحيد و پانزده مرتبه سوره قدر، و آيه شهد الله ....بخوان و استغفار هم مناسب است و اگر بعضى از اوقات بتوانى سوره مباركه توحيد را صد مرتبه بخوانى ، بسيار خوب است و از ياد مرگ غافل مشو و دست بر گونه راست گذاشته به طرف راست با ياد خدا بخواب .
و از وصيت كردن غافل مشو و ذكر مبارك : لااله انت سبحانك انى كنت من الظالمين را هر قدر بخوانى ، و هر وقت بسيار بگو، اولا در شب و شب جمعه در هر يك صد مرتبه سوره مباركه قدر را بخوان ، و دعاى كميل را در هر شب جمعه ترك مكن ، و مناجات خمسه عشر را، حالت با هر كدام از آنها مناسب باشد، لاسيما مناجات مساكين و تابين مفتقرين و مريدين و متوسلين و معتصمين را بسيار بخوان و دعاهاى صحيفه كامله ، هر كدام در مقام مناسب ، بسيار خوب است .
و در وقت عصر هفتاد بار استغفار و يك سبحان الله العظيم ، سبحان الله و بحمده بخوان ، و استغفارات خاصه را هم بخوان ، و سجده طويل را فراموش مكن ، و قنوت طول دادن بسيار خوب است ، و همه اينها با ترك معاصى بسيار خوب است التماس دعا دارم " 4 ".
پي نوشت :
1- تذكره المتقين ، ص 214، 222
2- بقيه اين مقال از قلم افتاده
3- تذكره المتقين ، ص 229-231
4- تذكره المتقين ، ص 231-247
منبع:کتاب برنامه سلوك در نامه هاى سالكان /س