جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
آيت الله شيخ محمدتقي اصفهاني(رحمت الله عليه)(2)
-(1 Body) 
آيت الله شيخ محمدتقي اصفهاني(رحمت الله عليه)(2)
Visitor 357
Category: دنياي فن آوري

شهود ملکوتي و بازگشت به وطن

در ايامي که آقانجفي، همراه برادر بزرگوارش، مرحوم آيت الله العظمي شيخ محمدحسين نجفي مشغول سير و سلوک و انجام بعضي رياضتهاي شرعي بود، براي زيارت عسکريين عليها السلام همراه عده اي از علماي اهل معنا به سامرا مشرف مي شوند.
در همان ايامي که در سامرا به سر مي بردند، در يک شب جمعه براي تضرع و توسل به محضر حضرت ولي عصر عليه السلام و بهره گيري از معنويت سرداب مقدس به آن جا مشرف مي شوند.
هنگامي که مشغول دعا و تضرع و استغاثه به محضر مقدس صاحب الزمان بوده اند، ناگهان پرده هاي عالم مادي به کنار مي رود و مي بينند که تمام جمادات مشغول ذکر و تسبيح و تقديس الهي اند.
آقانجفي مي نويسد:
حتي چراغ در سرداب هم به ذکر «لا اله الا الله» مشغول بود. در اين هنگام صدايي از عالم غيب به گوششان مي رسد که مي گويد: خداوند تبارک و تعالي روزي شما را عرفان و معرفت قرار داده است. پس خبر داده مي شوند به بعضي از امور غيبي و پاره اي از علوم منايا و بلايا و اين که آقانجفي از ناحيه الهي مأمور است تا براي انجام برخي از خدمات شرعي و بيان احکام نبوي به ايران باز گردد و برادرشان شيخ محمدحسين نجفي براي کامل کردن مقامات معنوي مأمور به ماندن هستند.
اين گونه بوده است که اين بزرگوار پس از سالها تزکيه و تهذيب و کسب کمالات ظاهري و باطني، با کوله باري از علم و معرفت براي اداي تکليف و انجام وظيفه، روي به وطن نهاده و به ايران باز مي گردد و زندگي اي پر از حوادث و فراز و نشيب و مبارزه را آغاز مي کند که تا واپسين روزهاي زندگي ايشان ادامه داشته است.

فعاليتهاي فرهنگي – سياسي

شيخ محمدتقي، پس از آنکه در حد توان، از خرمن علم و معرفت اين بزرگان توشعه اندوخت، در پي يک حادثه معنوي – که به تفضيل ذکر خواهد شد – دريافت که از ناحيه الهي مأمور است تا براي انجام بعضي امور شرعي و تبليغ احکام الهي به ايران باز گردد و اين گونه بود که او براي انجام تکليف و وظيفه شرعي، روي به اصفهان نهاد و تا پايان عمر در مقاطع مختلف و شرايط گوناگون در انجام وظيفه و تکليف خود لحظه اي کوتاهي نورزيد.

جنبش تاريخي تحريم تنباکو

بي شک و طبق گزارش هاي تاريخي، آقانجفي در رأس جنبش تنباکوي اصفهان بوده است، که اين خود دليلي است بر موقعيت ممتاز و درخشان اشان در بين علما؛ چرا که در آن وضعيت فقط 46 سال از عمر وي سپري شده بود و در حوزه معتبر، سنتي و درجه اولي مانند اصفهان، مجتهدان و فقهاي بنام و حتي شيوخ طراز اول علمي و فلسفي حضور داشتند و اين نشان از نفوذ و مقام آقانجفي دارد که تمام آن معمرين و عامه مردم، پيرو و گوش به فرمان او بودند.

مبارزه عليه استبداد وستم

اگر کسي کارنامه سي ساله مبارزات آقانجفي را بررسي و کاوش کند مي يابد که او در برخورد با حوادث و اشخاص مختلف، از شيوه و روش مشخصي پيروي مي کرده است.
براي او فرق نمي کرد که طرف او، وابسته به کجا و به چه جريان است؛ گاهي با حاکم مستبدي چون ظل السلطان، که حتي ناصرالدين شاه نيز از قدرت روز افزون او بيمناک بود، در مي افتد و گاه در زمان قدرت مشروطه، با حاکم بختياري مشروطه خواه.
هدف او، فقط اداي تکليف و مبارزه با جور و ستم بود.
مبارزه با اقبال الدوله کاشي حاکم محمدعلي شاه که منجر به جنگ مسلحانه شهري و شکست حاکم شد؛ مبارزه با برخي حکام مستبد پس از مشروطه دوم ( 1327 تا 1332قمري) که عمدتا از سران بختياري بودند، از ديگر مبارزات وي با مظاهر فساد و ستم است.

مبارزه با بدعتها

وي همانند پدر ، به شدت با بدعت و انحرافات سياسي فرهنگي بابيت و بهائيت برخورد ميکرد و در همين دوران بهائيت به شدت سرکوب شد.
البته ناگفته نماند که اين سرکوب عواقب سختي را براي آقانجفي دربرداشت؛ زيرا افزون بر حمله به شخصيت و افکار ايشان در قالب کتاب و نوشته، ديپلمات هاي انگليس و روس نيز به نوبت در سالهاي 1307 و 1320 به وقايع بابي کشي اصفهان و اطراف، اعتراض نمودند و سرانجام دو سلطان قاجار – ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه – او را محکوم به تبعيد از اصفهان نمودند.

بصيرت و تدبِير در امور سياسي

استقلال کشور و ممانعت از نفوذ بيگانه، از جمله مواردي است که آقا نجفي حساسيت ويژهاي به آن داشت و در هر گونه شرايط و وضعيتي که احساس ميکرد استقلال کشور در معرض خطر قرار گرفته، به هر وسيله ممکن با آن مقابله ميکرد.
به استناد مدارک موجود، حتي در روزهاي پايان حيات خود، با آن که در بستر بيماري افتاده بود، دست از تلاش و مبارزه بر نداشت.
مستر گراهام، کنسول انگليس در اصفهان درباره آقانجفي ميگويد:
همانا اگر اين مرد در انگليس بود ما او را وزير خارجه مي ساختيم.
ميرزا حسن خان انصاري در جلد سوم تاريخ اصفهان و ري مي نويسيد:
ياد دارم يکي از سياسيون درجه اول اروپا به اصفهان آمده بود خدمت آقانجفي ميگفت: اين آقا که خود را به صداقت مينماياند، اگر اول نمره سياسي لندن و پاريس بيايد، آقا او را مانند دستمال پيچيده و در جيب خود ميگذارد.
سيد جمال الدين اسد آبادي پس از ملاقاتي که با آقانجفي داشته است مي گويد:
حرارتي به کله اش ديدم که در بيسمارک نبود و راستي اگر وزارت اعظم ايران را داشت، مانند اميرکبير حفظ حدود مملکت را مينمود که بيگانه از آن يک وجب نبرد.

سيري در حالات استاد العرفا سيد علي آقا شوشتري - ره

عوامل گوناگوني در ترقي عرفاني آقانجفي دخيل بوده است؛ مانند تولد و پرورش ايشان در خانواده و محيطي بسيار مساعد و معنوي ، داشتن عزم و همتي بلند و پشتکار زياد، درک محضر استادان بزرگي که هر يک در علم و عمل اسوه زمان خود بودند.
اما به نظر مي رسد در کنار همه اينها، برخورد آقانجفي به شخصيتي عرفاني چون آقا سيد علي شوشتري رحمة الله و استفاده از محضر او، نقش بيشتري در اين تحول معنوي و ترقي ايشان داشته است.
مؤلف لؤلؤ الصدف گويد:
... سيد جليل القدر، صاحب کرامات متواتره، حاج سيد علي شوشتري رحمه الله ، ايشان از زهاد علما محسوب ميشدند.
شيخ انصاري مرحوم، با آن نهايت زهد و ورع و کرامات، مع ذالک نهايت ارادت را نسبت به اين سيد جليل داشته است و نهايت احترام از ايشان مي نمود، ... و چنين مي دانسته اند که آن جناب خدمت امام زمان عليه السلام ميرسيده اند.
مرحوم شوشتري پس از تحصيل مراتب علم و تکميل اجتهاد، از علماي نجف اشرف اجازه اي گرفته، به وطن باز مي گردد و مشغول به تدريس و امر قضا ميشود تا آن که در پي واقعه اي معنوي با يکي از اولياي الهي آشنا مي شود و مسير زندگي ايشان به طور کلي تغيير ميکند.
علامه طباطبائي ماجرا را چنين شرح داده است:
در حدود متجاوز از يکصد سال پيش در شوشتر، عالمي جليل القدر مصدر قضا و مراجعات عامه بوده است به نام آقا سيد علي شوشتري رحمه الله.
ايشان مانند ساير علماي اعلام به تصدي امور عامه از تدريس و قضا و مرجعيت اشتغال داشته اند. يک روز ناگهان کسي در منزل را ميزند.
وقتي که از او سؤال مي شود ميگويد: در را باز کن، کسي با شما کار دارد.
مرحوم آقا سيد علي وقتي در را باز ميکند مي بيند شخص جولايي (بافنده) است.
مي گويد چه کار داريد؟
مرد جولا در پاسخ مي گويد: فلان حکمي را که نموده ايد طبق دعوي شهود به ملکيت فلان ملک براي فلان کس صحيح نيست؛ آن ملک متعلق به طفل صغير يتيمي است و قباله آن در فلان محل دفن است. ا
ين راهي را که شما در پيش گرفته ايد ناصحيح است و راه شما نيست.
آيت الله شوشتري مي گويد:
مگر من خطا رفته ام ؟
جولا مي گويد: سخن همان است که گفتيم. اين را مي گويد و مي رود.
آيت الله در فکر فرو مي رود که اين مرد که بود؟ و چه سخني گفت؟ و در صدد تحقيق بر ميآيد، معلوم مي شود که در همان محل، قباله ملک يتيم مدفون است و شهود بر ملکيت فلان ، شاهد زور بوده اند.
بسيار بر خود مي ترسد و با خود مي گويد: مبادا بسياري از حکم هايي که داده ايم، از اين قبيل باشد و وحشت و هراس او را مي گيرد.
در شب بعد همان موقع جولا در مي زند و مي گويد: آقا سيد علي شوشتري راه اين نيست که شما مي رويد و در شب سوم نيز عين واقعه به همين کيفيت تکرار مي شود و جولا مي گويد: معطل نشويد فوراً تمام اثاث البيت را جمع کرده، خانه را بفروشيد و به نجف اشرف مشرف شويد و وظايفي را که به شما گفته ام انجام دهيد و پس از شش ماه در وادي السلام نجف به انتظار من باشيد.
مرحوم شوشتري بي درنگ مشغول انجام دستورات مي شود. خانه را مي فروشد و اثاث را جمع آوري کرده و آماده حرکت به سوي نجف اشرف مي شود در اولين وهله اي که وارد نجف مي شود، در وادي السلام هنگام طلوع آفتاب مرد جولا را مي بيند که گويي از زمين جوشيده و در برابرش حاضر گرديد، در آن هنگام دستوراتي مي دهد و پنهان مي شود.
مرحوم شوشتري وارد نجف اشرف مي شوند و طبق دستورات جولا عمل مي کنند تا مي رسند به درجه و مقامي که قابل ذکر نيست.
مرحوم شيخ انصاري در هفته يک بار به درس اخلاق مرحوم آقا سيد علي حاضر مي شدند. اين بزرگوار در سال 1238 هجري دار فاني را وداع نمودند.
آقانجفي اصفهاني درباره فوت مرحوم شوشتري مي نويسد: من و برادرم، شيخ محمدحسين در مسجد سهله، مستغيث به مولاي، صاحب الزمان – روحي له الفداء- بوديم.
من در زاويه و ايشان در وسط مسجد.
ناگهان مرا با عجله صدا کرد. وقتي به نزديک او رسيدم .
گفت: اين مرد را نديدي؟ گفتم: نه به خدا. گفت: (اين مرد که از نظر پنهان شد) مرا خبر داد که آقاي جليل القدر و دانشمندم حاج سيدعلي شوشتري ، همين الآن در نجف رحلت نمود.
آقانجفي در ادامه مي نويسد: وقتي فرداي آن شب به نجف بازگشتم، ديدم آنچه آن مرد الهي فرموده بود واقعيت دارد.
منبع: در حريم وصال
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image