متأسّفانه اکثر مکاتب جديد، درونمايههاي اخلاقي را فراموش کردهاند و به اخلاقي غير از اخلاق موجّه، دست مييازند؛ اخلاقي که در آن بياخلاقي تبليغ و خود يک اخلاق حسنه محسوب ميشود. اخلاق در اديان الهي، بهويژه دين مبين اسلام، مجموعه آموزههايى است که راه و رسم چگونه زيستن را به نحو شايسته و صحيح تبيين ميکند. امّا در نظرگاه غربي و سکولار، اخلاق به معناي قانوني تلقّى شده که تنها مربوط به زندگى اجتماعى وحقوق افراد و جوامع انسانى است. در اين نوشتار سعي شده است مؤلّفههاي اخلاقي در مکاتب و اديان نوپديد مورد سنجش قرار گرفته و در نهايت اثبات شود که: 1- در اين جنبشها عموماً اخلاق چه به معناي سکولار و چه غير آن رعايت نميشود؛ 2- مکاتب عرفاني نوپديد، بر خلاف ادّعايشان، فاقد ارزشهاي اخلاقي هستند.
واژههاي کليدي:
اخلاق، اخلاق سکولار، عرفان واژههاي نوظهور، اکنکار،[1] اوشو،[2] کريشنا مورتي،[3] شيطانپرستي.[4]
مقدّمه
بر اساس تعاريف موجود، نميتوان معنايي واحد براي دين پيدا کرد که جامع افراد و مانع اغيار باشد. شايد هيچ کلمهي ديگري غير از دين نباشد که در عين استعمال زياد، نگرش افراد دربارهي آن، اين مقدار متفاوت و غير قابل جمع باشد.[5] عدّهاي کلمهي دين را از ديانت ميدانند که از فارسي گرفته شده و به معناي شريعت و قانون است، و عدّهاي ديگر، دين را حسّ روحاني که نيک و بد را از هم تمييز ميدهد، ميدانند.[6] از جمله مهمترين سؤالات مطرح در زمينهي دين شناسي، ارتباط اخلاق با دين است. با کمي تسامح، اگر دين را مجموعهي عقايد و دستورات عملى بدانيم که از سوى آفريدگار جهان معيّن شده است، و اخلاق را مجموعهي آموزههايى بدانيم که راه و رسم چگونه زيستن را به نحو شايسته و صحيح تبيين ميکند، بهروشني ارتباط دين و اخلاق نمايان ميشود. اخلاق، واژهاي عربي است که مفرد آن «خُلق» و «خُلُق» است و در لغت به معناي «سجيّه و سرشت»، اعم از سرشت پسنديده يا ناپسند، است. گزينش اين لفظ حاکي از آن است که فعل اخلاقي چيزي است که بايد ريشه در درون داشته باشد و مظهري براي يکي از احساسات گرانبهاي دروني تلقّي ميگردد. «خَلق» و «خُلق» از يک ريشهاند، ولي يکي به صورت انساني اشاره دارد و ديگري به سيرت او: خُلق به صورت باطني انسان و خَلق به صورت ظاهري او اطلاق ميشود و هريک داراي صفات زيبا و زشتاند.[7]
اخلاق الهي و اخلاق سکولار
1- نمود اخلاق در الاهيّون
يکي از نکات اساسي و مورد تأکيد اديان، بهويژه اسلام، رعايت اخلاق و امور اخلاقي است. در بسياري از آيات قرآن و احاديث اشاره شده است که واقعيّت امر اخلاقى در حُسن فعل و يا قُبح آن نهفته است و اصولاً مسألهي امر به معروف و نهى از منکر که يک وظيفهي اسلامى است دعوت به يک رشته امور اخلاقى است که واقعيّت آن را «معروف» و يا «منکر» بودن آن تشکيل مىدهد. اخلاقِ متّکى به مذهب، به گونهاي که عقايد مذهبى و اعتقاد به پاداش و کيفرهاى روز بازپسين، مَجرا و پشتوانهي اصول اخلاقى باشند، راهى است که آيينهاى آسمانى و بالاخص آيين مقدّس اسلام آن را انتخاب کرده و در طول چهارده قرن، نتايج درخشانى داشته است.
اعتقاد راسخ و استوار به خدايى که حکمران و داور روز بازپسين است، و در آن روز، پروندهي اعمال انسان را مىگشايد و حتّى به اين نيز اکتفا نمىکند، بلکه صورت واقعى کردارهاى ما را به قدرت بىپايان خود به ما نشان داده، هر فردى را به پاداش و کيفر خود مىرساند و ... بزرگترين پشتوانهي اخلاق، و طبيعىترين ضامن اجراى اصول انسانى است، و در حقيقت، گرانبهاترين گنجينه و ارزندهترين سرمايهاى است که از رهبران بزرگ آسمانى به يادگار مانده است و بايد به عنوان يک ميراث گرانقيمت از آن حمايت کرد.[8]
در نظام اخلاقى اسلام به گرايشهاي فطري و غريزي توجّه شده و در سايهي تعديل، از همهي آنها بهره گرفته شده است وآنان که محور ارزش را لذايذ نفسانى مىدانند، بهگونهاى در اين تعديل تحقّق مىپذيرند.
نظام اخلاقى اسلام، مطلق و پايدار، جهان شمول و فراگير است؛ زيرا محور آن، کششهاى درونى انسان و وحى است که هر دو فراگيرند نظام اخلاقي اسلام، با ضانت اجرايي همراه بوده و از مقولهي توصيه، خالى و از هر نوع تحريک، پيراسته است.[9]
2- اخلاق سکولار
اخلاق در نگاه غربي و غير ديني، صورتي ديگر پيدا ميکند. در يونان باستان و در غرب امروز، نظامهاى اخلاقى متعدّدى پىريزى شده که بهوسيلهي پايهگذاران آنها، معرّفى شده است. بيشترين اين نظامها مربوط به دوران پس از رنسانس است. در اين دوره، شيوهي بحث و بررسى در علوم دگرگون شد، و سرانجام، پديدهاى به نام «سکولاريزم» و تفکيک دين از حکومت، يا به تعبير صحيحتر« دينزدايى»، خود را مطرح کرد. يکي از اين نظامها و مکاتب، مکتب اگزيستانسياليسم است. از راسل يکي از دانشمندان معروف اروپايي که خود از بزرگان مکتب اگزيستانسياليسم است، سؤال شد خود به کدام يک از سيستمهاى اخلاقى مقيّد است: او در پاسخ گفت: «روش اخلاقى من، ايجاد هماهنگى بين منافع عمومي و خصوصى افراد اجتماع است.»؛[10] يعني تنها به اصولى از اخلاق قايلم که در شعاع و حدود قانون باشد و نه بيشتر. راسل اخلاق را بهمعناي قانون تلقّى کرده، آن را تنها مربوط به زندگى اجتماعى وحقوق افراد و جوامع انسانى مىداند و اخلاق فردى را نفى ميکند. بهنظر او، انسان در ارتکاب امورى که ضرر و صدمهاى به ديگران نمىرساند، آزاد است و لزومى نداردکه از آنها خوددارى کند؛ مثلاً لزومى ندارد که زنان عفّت به خرج دهند و از معاشقه با غير همسران خود در صورتى که توليد مثل نکنند خوددارى نمايند.[11]
از ديگر فلاسفهي مشهور غرب، فريدريش ويلهلم نيچه، فيلسوفآلمانى(درگذشت به سال 1900 ميلادى) است. او در اين باره ميگويد:
«بحث اينکه زندگانى دنيا خوباست يا بد و حقيقت آن چيست، امرى بيهوده است و کسى نمىتواند آن را دريابد. بعضى مىگويند بهتر آن بود که بهدنيا نمىآمديم؛ شايد چنين باشد، نميدانم؛ امّا ميدانمکه خوب يا بد، به دنيا آمدهام و بايد از دنيا بهره ببرم و هرچه بيشتر بهتر. آنچه براى حصول اين مقصود مساعد باشد، خوب است، گرچه قساوت و بىرحمى باشد؛ و آنچه مخالف و مزاحم اين غرض باشد بد است، هرچند راستى و قهرمانى و فضيلت و تقوا باشد.»
او ميگويد: «انسان بايد فکر خدا و زندگى اخروى را کنار گذارد که از آن ضعف و عجز بر ميآيد. انسان بايد در فکر زندگى دنيا باشد و به خود اعتماد کند. اين آغاز رهايى از بند است! ديگر آنکه بايد رأفت و رقت قلب را دور انداخت؛ رأفت از عجز است و فروتنى از فرومايگى.»[12] با اين نگاه، قطعاً ديگر جايي براي اخلاق و رعايت اخلاقّيات باقي نخواهد ماند.
- عرفانوارههاي نوظهور
جنبشهاي دانشجويي سال 1970م در آمريکا و اروپا، و درخواست جوانان و همچنين زمزمههاي بازگشت به معنويّت و اخلاق، متفکّرين غرب را بر آن داشت تا بر اساس همان ديد «کشور براي قيصر، کليسا براي پاپ»، معنويّاتي تازه به جامعه تزريق کنند. اين امر باعث حفظ کشور ميشد. همچنين ميتوانستند تشنگان حقيقت را به نحوي سيراب کنند. بر همين مبنا، به دنبال اخلاقي جايگزين گشتند تا در راستاي هدف خودشان باشد؛ و چه اخلاقي بهتر از اخلاق سکولار که اساس و بنيان آن، جدايي دين از سياست است.
از همينرو، کشورهاي غربي بهويژه انگليس، که سابقهي چهار صد ساله در فرقهسازي دارد، شروع به وامگيري از معنويّات شرق کردند تا پس از بازسازي، آن را دوباره به شرق صادر کنند. اين مکاتب شرقي، با لعاب غربي، داراي دو ويژگي هستند: نخست اينکه خاستگاه آنها يک نظام سکولاري است. دوم آنکه اخلاق آن، يک اخلاق زميني و گسسته از عالم بالا است؛ اخلاقي که در آن لذّت، شهوت و خشنودي فرد، برهمه چيز حتّي خداوند، مقدّم ميشود.
در اين نوشتار، از ميان مکاتب عرفاني- اخلاقي جديد، اخلاق را در مکاتب اکنکار، اوشو، کريشنا مورتي، شيطانپرستي بررسي ميکنيم.
اخلاق در مکتب اکنکار
- پيدايش مکتب اکنکار
اکنکار[13] مکتبي است که توسّط پال توئيچل[14] در سال 1965م به جهان معرّفي شد. پال در سال 1965م. کارگاه آموزشي سفر روح را در کاليفرنيا داير نمود و آموزشنامههاي اکنکار را عرضه کرد. مؤسّسهي اکنکار در سال 1970م. به عنوان مؤسّسهاي غيرانتفاعي تأسيس شد. پال در سال 1971م. در حالي درگذشت که عدّهي بسياري را به وصل اک[15] نايل کرده بود. در حال حاضر مرکز اين مکتب در ايالت سينه سوتاست. گفته شده که پال پس از بيست و پنج سال پرورش، تحت نظر اساتيدي همچون فوبي کوانترز و ربازار تارز، استادان اک اهل تبت، نخستين استاد حق در قيد حيات (ماهانتا)[16] از اهالي آمريکا شد.[17] مکتب اکنکار، يک عرفان آمريکايي و از زيرشاخههاي عرفان سرخپوستي است، ولي رگههايي از عرفان شرقي (هندويسم و بوديسم) در آن يافت ميشود.[18] اين مکتب، تلفيقي از آموزههاي انواع و اقسام اديان (الهي و غير الهي) است.
- رعايت اخلاق در فرديّت و انزوا
اکيستها، تأکيد بسيار زيادي بر انزوا و دوري جستن از اجتماعدارند. در احوالات پال آمده که او اجتماع را دوست نداشت.[19] يا اينکه گفته ميشود در اکنکار هرکسي قصر منحصر به فرد خودش را ميسازد.[20] در قلمرو اکنکار آنچه هرگز مفقود نميشود و از دست نميرود، فرديّت است.[21] پال در جاي ديگر، با تعريف و تمجيد از استادان نظام وايراگي، اکسيتها را دعوت به کنارهگيري از سياست و مسايل اجتماعي ميکند: استادان اک، عضو نظام برادري و ايراگي هستند.
واژهي سانسکريتِ «وايراگ» به معناي غير وابسته است. اين استادان از اميال و خواستههاي دنيوي رستهاند و تنها مأموريّت آنان، هدايت روح به سر چشمهي الهي است. مسايل اجتماعي براي آنان جذّابيّتي ندارد غالباً از سياست و ساير شاخصهاي دنيوي کناره ميگيرند.[22] با ردّ اجتماع و غير اخلاقي دانستن ورود به دنيا فضا را براي سردمداران و چپاولگران بهخوبي باز ميکنند.
- تهمت، دروغ، افترا در جهت پيشرفت مکتب
پال توييچل براي آنکه مکتب خويش را در اندک زمان کوتاه شهرهي عالم کند از هر شيوهاي، چه مشروع و چه نامشروع، دريغ نکرده است؛ به سراغ تاريخ رفته و از نام بزرگان شهير استفاده برده، و با تهمت و افترا از ميان تمامي اديان، بهترينها را گلچين و بهعنوان اکيست معرفيکرده است. به پانصد سال قبل از ميلاد برگشته، خود را شاگرد فيثاغورث و ايشان را از استادان اکنکار ميداند.[23] از پندار نيک، گفتار نيک، و کردار نيک زرتشت استفاده و او را اکيست ميخواند.[24] از بودا، مسيح، شوپنهاور، سخناني به ميان مي آورد و با تأييد کلام اين بزرگان، آنان را اکيست دانسته است.[25] لائي تسي که در چين بيماران را شفا ميداد،[26] تولسي داس، شاعر و عارف قرن 17م. جلالالدّين روميِ شاعر(مولانا)، عارف و حکيم پارس در قرن 13 م. را از مشاهير اک ميخواند.[27]حافظ، شاعر قرن چهاردهم ميلادي را پيرو اکنکار ميداند. شمس تبريزي را از طرفداران پر و پا قرص اکنکار ميداند، و در آخر، همه را يکجا مريد اکنکار، خود و مکتبش را مراد و عامل پيشرفت همهي بزرگان تاريخ برميشمارد.پال ميگويدکه در اين مدرسه، معلّمين بيشماري داشته است. از آن جمله: محمّد، عيسي، موسي، کنفوسيوس، بودا، کريشنا، زرتشت، سقراط، کپرنيک، مارتين لوتر، شکسپير، امرسون، انيشتين ... و اين فهرست پاياني ندارد. رشتههاي تحصيلي آنان در اين مدرسه، از «اکيست» آغاز شده و تا مفهوم زندگي تعميم مييابد.
- خرافي بودن اخلاق اديان در اکنکار
از نظرگاه آنان، تمامي مذاهب از پنج عنصر اساسي تشکيل شدهاند که عبارتند از:
1) فرايض خرافي؛
2) فانتزيهاي عاطفي؛
3) مراسم آييني؛
4) تفکّرات ماوراءالطّبيعه؛
5) اصول اخلاقي (البته اخلاق را بهعنوان ابزاري جهت شست و شوي ذهني افراد ميدانند).[28]
پال ميگويد:
«خواندن هيچيک از کتب آسماني ما را حتّي يک قدم به خدا نزديکتر نخواهد کرد.[29] مذاهب با سرسختي به تشريفات ظاهري ميپردازند.»[30]
در جايي ديگر ميگويد:
«تمام محتواي شگفتانگيزي که دربارهي اديان شرقي و مکاتب اسرار يونان باستان و همچنين مذاهب غربي گفته شده، زير کوهي از خرافات، آيينها و تشريفات مدفون شده تا اديان بتوانند بقا يابند.»[31]
پال در مورد اديان ميگويد:
«همهي اديان از طريق قدرت تصور پيروانشان تأسيس ميشوند. روحانيّت اين تصوّر را اختراع ميکند و آنقدر در مقابل مردم نگه ميدارد تا قبولش کنند و نيايش آن را بپذيرند.»[32]
در جايي ديگر ميگويد:
«ظاهراً قرار است مذهب دوست بشر باشد، وليکن تقريباً در تمام طول تاريخ، اين دو با يکديگر ستيز مرگباري داشتهاند.»[33]
پال دربارهي کتب آسماني ميگويد:
«کتب آسماني پيامبران اديان الهي، ساختهي دست خودشان است. کتب آسماني حاوي تجربيات دروني انبيا (بنيانگذاران اديان، مانند بودا، کرشينا، مسيح، محمّد و ...)[34] است.»
او دربارهي معجزات انبيا ميگويد:
«تمام معجزات، چيزي بهجز اعمال ذهني نيستند؛ هنگامي که ذهن تحريک شده باشد، قابليّت انجام هرکاري را خواهد داشت، چه مخرّب و چه سازنده.»[35]
- شروع فريبکاري و بياخلاقي از خدا
برخلاف تمامي مکاتب ضدّ دين، مکتب اکنکار با استفاده از پارامترهاي ديني به جنگ دين آمده است. جزء لاينفک تمامي اديان الهي اعتقاد به خداست. در مکتب اکنکار، مانند ديگر اديان، اعتقاد به خدا وجود دارد، ولي به جاي يک خدا به چند خدا قايل هستند؛ يک خداي مثبت و چندين خداي منفي. سرآمد خدايان مثبت «سوگماد»[36] و منفيترين خدا «کلنيرانجان» است.[37]
اين دو خدا حقيقتاً داراي صفات خدا بوده، ولي حيطهي عملکردشان، نيّت خداييشان و نحوهي افکارشان کاملاً با يکديگر متفاوت است. به عبارت ديگر، سوگماد و کَلنيرانجان دائماً با يکديگر در حال جنگ هستند. کَلنيرانجان، خالق جهان مادّي و پروردگار هر چيزي است که درون آن قرار دارد. او پروردگاري است که تمام پيامبران قديم از او در انجيل ياد کردهاند. همچنين او «يهوه»ي يهوديها، خداي مسيحيان و براهم ودانتيستها و عملاً خداي تمام اديان است.[38]
اکيستها ميگويند: آن خداي واحدي که همهي اديان الهي قبول داشته، فکر ميکنند خداي متعال است تنها کَل نيرانجان است که با حيله و نيرنگ، انسانها را به پرستش خويش مشغول داشته است.
اکنکار پنج مسأله را موجب قدرت کَل نيرانجان ميداند:
1)تنهايي؛
2) مرگ؛
3) نوميدي؛
4) ترس؛
5) اضطراب.
اکيستها ابراز ميدارند کسيکه تمرينات معنوي اکنکار را اجرا نميکند، به احتمال زياد در دام قدرت کَل نيرانجان خواهد افتاد. آنگاه بهجاي اينکه ابزار خدا واقع شود، به کانالي براي ظهور و حضور کل قدرتهاي شيطاني بدل مي شود.
واکيستها اعتقاد دارند که عالم يک زندان عظيم داراي سلولهاي بيشمار است و زندانبان اين عالم کل نيرانجان است، امّا خانهي حقيقي جاي ديگري است. کل ميل ندارد به هيچکدام از افراد تحت اختيارش اجازه دهد وارد جهانهاي معنوي شوند، همينطور، نميخواهد که ما در کالبد نوراني خود بهسوي خداشناسي سفر کنيم. کل ما را وادار ميکند باور کنيم که اوضاع رو به بهبود است و به اين منظور، قاصدان و اصلاحگران (پيامبران) اخلاقي، اجتماعي و سياسي خود را طرّاحي و بهطور مستمر به اين دنيا گسيل ميدارد؛ که دائماً در جهت درست کردن اين جهان کوشش کنند.
پال در جاي ديگري دست از خدايي کَلنيرانجان برداشته و او را شيطان ميخواند. او در اين زمينه ميگويد:
«ستيز روز افزون ميان قدرت کَل و قدرت اک در جهانهاي رواني که زير طبقهي روح قرار دارند، هميشگي است. اين ستيز نتيجهي بين خوب و زشت است. کَل، بنا به مکتوبات مسيحيّت و ساير اديان، شيطان يا اهريمن است. او سلطان قدرت منفي است، و بر تخت خويش تأسيس گشته تا براي روح موانعي بيافريند و در نهايت، موجب آبديده شدن و تکامل وي در دورههاي تولّد و مرگ در چرخ هشتاد و چهار شود.
به عبارت ديگر، جهانهاي تحتاني به مثابهي کانون پرورش براي روح عمل ميکنند تا روح در آنها تحصيل کرده، بعد از فارغالتّحصيلي به جهانهاي بالاتر راه يابد. روح ميتواند در مقام همکاري با خدا، خدمت خويش را آغاز کند.»[39]
اخلاق در سيرهي اوشو
- اوشو عارف نامدار هندي
باگوان راجينش اوشو، فيلسوف و عارف نامدار معاصر هند، در 11 سپتامبر 1931 ميلادي در هندزاده شد و در 19 ژانويه 1990 ميلادي کالبد خاکي خود را ترک کرد. تحصيلاتش را در هند تا درجهي استادي فلسفه ادامه داد و در سال 1953 ميلادي [به پندار مريدانش] به نور حق مشرّف و روشنضمير شد. از سال 1963 ميلادي در اقصي نقاط هند به ايراد خطابه در زمينههاي معنوي و عوالم روحاني پرداخت. پيروان بيشمار و سر سپردگان طريقتش که بهعنوان «سانياسين» مشهورند، در مدّت چهار ماه، اراضي کوهپايههاي ايالت «اورگون» را خريداري و شهري بنا نهادند که به «راجينش پورام» مشهور و خار چشم دولت و سياستمداران آمريکايي شد.
از اوشو قريب ششصد عنوان کتاب، هفت هزار ساعت نوار کاست و هزار و هفتصد سخنراني ويديويي باقي مانده است. آثار اوشو به اکثر زبانهاي زندهي معاصر ترجمه، و پيروانش در اقصي نقاط جهان امروز گسترده شدهاند.
- نگاه انسانمدارانهي اوشو
پنج ويژگي امانيستي (انسانمحور) در آيين اوشو بهوضوح ديده ميشود:
الف) محوريّت انسان؛
ب) تأکيد بر آزادي و اختيار انسان؛
ج) اعتقاد به توانايي فوقالعادهي انسان؛
د) طبيعتگرايي؛
هـ) مدارا.[40]
- اخلاق جنسي در عرفان اوشو
اوشو از عشق حرف ميزند و آن را تا سرحدّ سکس تنزّل ميدهد. انسجام کانون خانواده را زير سؤال برده، انسان را به عيش و خوشي لجام گسيخته دعوت ميکند، اما تا کجا معلوم نيست! نظر اوشو در مورد روابط آزاد و به دور از معيارهاي مذهبي در دههي نود مشکلات زيادي به بار آورد. در سال 1990 ميلادي، آمار تکان دهندهاي از فرزندان متولّد شده در خارج از چارچوب خانواده در کشورهاي توسعهيافته منتشر شد. در ايالات متّحده با آنکه کاتوليک مذهب بوده، حفظ نهاد خانواده از اولويّتهاي اصلي دولت و آن کليساست و نيز با وجود همهي آموزشهاي پيشگيري و آزادي سقط جنين، بيست و هشت درصد از کلّ مواليد بهطور نامشروع متولّد ميشوند. اين رقم در کشورهاي اسکانديناوي به پنجاه درصد رسيد.[41]
به خاطر جاذبههاي شهواني عرفان اوشو، روزبهروز بر جمعيّت اين فرقه افزوده شد، تا جاييکه دولت آمريکا صلاح را بر آن ديد تا از دست اين استاد خودپرورده خلاص شود. ادّعا شده در پي بازداشت او در سال 1986ميلادي، در زندان ايالت اوکلاهوما، يک منبع قدرت تشعشع راديواکتيو را در تشک خواب اوشو پنهان کردند تا تواناييهاي عقلاني، قابليّتهاي گفتاري و سيستم دفاعي بدنش را نابود کنند.
اوشو معتقد است عشق بايد زميني باشد. از نظر او، معشوقه در عرفان، يعني مادّي. او دنيايي بودن عشق را در تضاد با هوسها نميداند. وي ميگويد: رسيدن به عشق، تنها از طريق قطب مخالف امکانپذير است و ميل مرد به زن يا زن به مرد شروع عشق است.
- روابط آزاد و ضدّ اخلاقي
او از زنان بهعنوان الگويي که داراي استعداد زيادي براي رسيدن به اوج لذّت جنسي بهطور متوالي هستند، ياد ميکند. رابطهي دختر و پسر در عرفان اوشو آزاد است، و از آن بهعنوان يکي از روشهاي مراقبه ياد ميشود. ديدگاه اوشو دربارهي عشق بسيار زياد متأثّر از فرويد و تا حدود زيادي از شاگرد فرويد، «يونگ» است. بر اين اساس، وقتي از عشق صحبت ميکند منظورش همين عشق مجازي زميني و رابطهي زن و مرد است. اوشو تا جايي در شهوتراني پيش ميرود که در بقيّهي توصيه هايش- مثلاً مديتيشن- مريدان را ترغيب به سکس ميکند.
- همجنسگرايي و اعمال غيراخلاقي
پرداختن مفرط اوشو به اين روابط نامشروع و به اصطلاح «عرفان»، يکي از دلايل محبوبيّت مکتبش است. از جمله اقدامات مريدان او، راهاندازي رسمي و همراه با تبليغات گستردهي «اوشو پارک» است، که جذابيّت زيادي براي گردشگران در هند ايجاد کرده است، همچنين شعبههايي از اين پارک در ديگر کشورها تأسيس شده است. در اين مکانها نوعي زندگي زناشويي و جمعي، فارغ از قيود اخلاقي و قاعدهمند ترويج ميشود.
ديدگاه اوشو در مورد همجنسگرايي جالب است، وي معتقد است اين مسأله چيز مهمّي نيست و هيچ اشتباهي در آن رخ نميدهد. او در اين باره ميگويد:
«اين ايدههاي اجتماعي است که چيزي را غلط يا درست ميشمارد. خوب است اول آن را بپذيريد؛ چراکه در صورت ردّ آن نميتوانيد آن را حل کنيد؛ هرچه بيشتر آن را رد کنيد، بيشتر جذب همجنس خواهيد شد، زيرا هر چيزي که ممنوع ميشود جذابيّت بيشتري مييابد و همجنسگرايي يکي از مراحل ضروري رشد انسان، اعم از زن يا مرد است.»[42]
اخلاق در عرفان اوشو، يعني آزادي و رهايي از قيود؛ انسان هرچه آزادتر، اخلاقيتر و عارفانهتر.
افکار اوشو بيشتر ترويجکنندهي يک هرج و مرج اخلاقي است. هرچه از ديدگاه عقل و شرع اديان الهي ممنوع و ضدّ اخلاق فرض شده، در نظرگاه اوشو، نهتنها فعل غيراخلاقي نيست، بلکه با پرداختن مفرط به آن ميتوان نياز را برآورده کرد و در پي حل آن برآمد.
کريشنا مورتي و پيشنهاد آزاد سازي
- جيدو کريشنا مورتي
جيدو کريشنا مورتي عارف، روانشناس، متفکّر، نويسنده و سخنران مشهور در سال 1896 ميلادي در ميان خانوادهاي از برهمنان جنوب هند ديده به جهان گشود و در سالهاي نوجواني به تحصيل خصوصي پرداخت. از دههي سوم قرن بيستم، سفرهاي پياپي خويش را به کشورهاي گوناگون آغاز کرد و طي اين سفرها در مقام آزادهاي انديشمند به سخنراني پرداخت. اين سفرها تا پايان زندگي پربار وي ادامه داشت و او تا واپسين دم نيز به کوشش خويش در راه آزادسازي دروني آدمي ادامه داد. هدف يگانهي او همواره اين بود که روان آدمي از بندهاي دروني و بروني آزاد گردد. او ميگفت که اين آزادي تنها از راه دگرگوني کامل روان آدمي امکانپذير است و هرکس توان آن را دارد که خود را نه در آيندهاي مبهم، بلکه بهگونهاي انقلابي دگرگون سازد.
- گرفتار شدن فرد به خويشتن
در مکتب مورتي، اولويّتي در کار نيست؛ يعني لازم نيست کسي نکات اخلاقي و يا پيشنهاد کسي را قبول کند، بلکه اوّل و آخر قبول مطلب خود فرد است.
کريشنا مورتي عنوان ميدارد:
«گويندهي اين سخنان بر آن نيست که شما را نسبت به فلان موضوع متقاعد سازد تا فلان باور را به شما القا کند. او از شما نميخواهد که دنبالهرو او بشويد. او مرشد و مراد شما نيست. او مبلّغ و مدافع نظام خاصّي- مثلاً يک نظام فلسفي خاص – نيست، بلکه بهعنوان دوستاني که چند سال است يکديگر را ميشناسيم، و علاقه و نگرانيمان صرفاً متوجّه زندگي شخصي خودمان نيست، ميخواهيم به اوضاع جهاني نگاه کنيم که رو به ديوانگي، آشفتگي و پريشاني ميرود.»[43]
کريشنا مورتي ميگويد:
«هيچ معلّم يا مرشدي[44] وجود ندارد. فقط شما هستيد؛ يعني ارتباط شما با ديگران و جهان، هيچ چيز ديگري وجود ندارد. وقتي اين را تشخيص داديد، يا دچار احساس حقارت ميشويد که خود منجر به نااميدي و بدبيني ميشود، يا با اين حقيقت روبهرو ميشويد که نه شما و نه هيچکس ديگري مسؤول جهان يا خودتان و آنچه فکر يا احساس ميکنيد و يا چگونگي رفتارتان نيست؛ در نتيجه، همهي ترحّم شما خود بهخود بيفايده است؛ زيرا آنهم شکلي از ترحّم به خود است.»[45]
- باور يعني يک امر فردي
به نظر مورتي، باور صرفاً يک امر فردي است و ما نميتوانيم و نبايد يک موضوع فردي را به صورت تشکيلات درآوريم. اگر چنين کنيم، از آن يک چيز مرده و بيروح ساختهايم، از آن يک پديدهي خشک و ايستا ساختهايم، از آن يک مسلک و مشرب، يک فرقه ساختهايم و آن را بر ديگران تحميل کردهايم. مورتي ميگويد:
«بار ديگر اين عقيدهي خود را تکرار ميکنم که هيچ تشکيلاتي نميتواند انسان را به سوي تعالي معنوي هدايت کند. اگر تشکيلاتي بدين منظور برقرار گردد، تبديل به نوعي چوب زير بغل و تکيهگاه ميگردد؛ موجب تضعيف و وهن عزّت و آزادگي آدميان ميشود، بلکه موجب اسارت انسانها شده و بهطور اجتنابناپذيري فرد را دچار فلج روحي و رواني گردانده، مانع رشد دروني او ميشود.»[46]
- اخلاق نوين يعني نفي ايمان
مورتي ميگويد:
«صدها سال است که آدمي برنامهريزي شده تا باور کند و ايمان داشته باشد و از آيينها و جزمهاي ويژهاي پيروي کند، بنابراين، مغزش همانند کامپيوتر شده است، منتها به علّت محدوديّت، از کارآيي آن برخوردار نيست. البته کامپيوتر هم اگرچه کرانمند است، به اين علّت که خواهد توانست بسيار سريعتر بينديشد، آدمي را از ميدان به در خواهد ساخت.»[47]
همه جا تقسيمات و اختلافات مذهبي و فرقهاي متعصّبانه از قبيل کاتوليک، پروتستان، هندو، بودايي و غيره وجود دارد.
به عقيدهي کريشنا مورتي، هر آنچه درون پرستشگاهها و کليساها، از پيکرهها، نمادها و نگارهها قرار دارد، آفريدهي ذهن است.
رهايي و آزادي ذهن
به عقيدهي کريشنا مورتي، براي آنکه بتوان با ذهني پويا زندگي کرد، بايد خالي الذّهن بود؛ تا بتوان بهدرستي تصميم گرفت و ذهن سرزندهاي داشت. از نظر مورتي، بسيار مفيد است که ما يک ذهن نقّاد و پرسشگر داشته باشيم؛ ذهني که چيزها را کورکورانه نميپذيرد؛ ذهني که بگويد ما نميتوانيم بيش از اين به زندگي پرفلاکت و نکبتبار ادامه بدهيم؛ حياتي چنين سياه، ددمنشانه، ظالمانه و خشونتآميز. بايد دربارهي زندگي ترديد و سؤال کنيم، نه اينکه زندگياي را بپذيريم که خود ما با اين روال وحشتناک به مدّت پنجاه يا شصت سال ادامه دادهايم، و نوع انسان هزاران سال ادامه دادهاند.
مورتي، انسان را به يک توقّف اساسي در زندگي و يا به تعبير رساتر طغيان در برابر همهي آنچه تا به حال بر انسان تحميل شده است، دعوت ميکند. مورتي ميگويد: ذهن بايد آزاد شده، کاملاً ساکت و آرام باشد، نه اينکه توسّط آموزههايي کنترل شود. هنگاميکه ذهن يک ذهن کاملاً آزاد باشد - يعني پيرو مذاهب و اديان متداول نباشد- قادر به تفحّص در طبيعت و ماهيّت حقيقت خواهد بود؛ و نه مراد و مرشدي که او را بهسوي خود ببرد. تنها يک ذهن ساکت است، يک ذهن آزاد است که ميتواند به چيزي وراي زمان دست يابد.[48]
از کلام مورتي برمي آيد هنگامي که؛ ذهن گرفتار يک ايدئولوژي و يک عقيده است، يا هنگامي که در قالب تجربهها و خاطرات گذشتهي خودش محصور است، نميتواند آرام باشد.
نفي اخلاق در شيطانپرستي
- ماهيت شيطانپرستان
شيطانپرستي جديد، برخلاف شيطان پرستي قديم، اعتقادي به وجود شيطان خارجي ندارد، بلکه معتقد است شيطان، طبيعت و وجود هر انساني را پر کرده، در باطن هر فردي وجود دارد. مراسم شيطانپرستي جديد، مراسمي است براي دعوت از شيطان باطني و حسّ اهريمني دروني که با اعمال جنسي آرام ميگيرد و ارضا ميشود. شيطانپرستان، جسمپرست بوده، اعتقاد دارند هر آنچه وجود دارد، مديون آلت تناسلي آدمي است و انسان بايد کاملترين لذّت جسماني و جنسي را در اين دنيا ببرد.
بسياري نيچه را بهعنوان پدر فرقهي شيطانپرستي مي دانند، بهدليل اينکه تفکّر غالب و اصيل اين فرقه، کشتن خداوند است.
امّا واقعيّت آن است که در اوايل قرن نوزدهم برخي از اشراف انگلستان که عضو گروه فراماسونري بودند، به رهبري سر فرانسيس داشو، گروه شيطانپرستان را با نام باشگاه آتش جهنّم در شهر لندن تأسيس کردند و از اوايل قرن نوزدهم شهر لندن مرکز شيطانپرستان در اروپا بوده است.
شيطانپرستان داراي ويژگيهايي همچون گناهگرايي، قتل، تجاوزات جنسي، نابود کردن اصول اخلاقي، بيتوجّهي به مسايل توحيدي و ... هستند.
- ممنوع و حرام در شيطانپرستي وجود ندارد
شيطانپرستان بسيار فعّالند و در اغلب کشورهاي جهان داراي کليسا هستند. تقريباً هر نوع حرکتي در اديان الهي ممنوع و حرام دانسته شده، در اين مکتب مباح و آزاد است؛ از خودکشي، قتل و تجاوز جنسي گرفته تا مصرف موادّ مخدّر و الکل.
آزادترين کشور براي انجام مراسم شيطانپرستي آلمان است که شنيعترين اعمال در آنجا صورت ميگيرد. شيطانپرستان داراي مراسم گوناگوني هستند که يکي از آنها مراسم، «بوسهي مقدّس» است. اين مراسم هنگام پيوستن عضو جديد به گروه شيطانپرستان صورت ميگيرد؛ به اين صورت که فرد جديد عريان شده، توسّط کشيش بر پنج عضو او بوسه زده ميشود؛ يکي از آن اعضاء، آلت تناسلي است. از ديگر مراسم، نماز جماعت سياه است که به مراسم عشاي رباني مسيحيان شبيه است.
مراسم ديگر، قرباني کردن براي شيطان است و معمولاً خود قرباني از قبل بيهوش و پس از غسل در شبي تاريک، قرباني و سپس سوزانده ميشود.
مراسم ديگر، دعاي محراب است؛ به اين صورت که فرد در يک محراب قرار گرفته، با کشيدن پارچهاي سياه بر روي خود و استفاده از علامت ستارهي پنج پر و خواندن اورادي، به نيايش و کسب قدرت از شيطان مشغول ميشود.[49]
- گذري بر چند اصل ضدّ اخلاقي شيطانپرستان
نُه اصل عقيدتي، مشخّصکنندهي چارچوب نگاه شيطانپرستان است. نمونهاي از اين اصول به اين قرار است:
الف) شيطان، نماد وجود، زندگي شاداب و مادّي است، نه يک رؤياي ناچيز معنوي؛ امور معنوي و غير مادي توهّم و تظاهر است.
ب) شيطان ميگويد: کمعقلي و بيعفّتي بهتر از رياکاري و خودفريبي است.
ج) شيطان، سنبل انتقامجويي است، نه برگرداندن آن طرف صورت (اشاره به رفتار محبّتآميز مسيحيان).
د) شيطان، انسان را با ديگر حيوانات کاملاً همانند ميداند، گاه بهتر و اغلب بدتر از آن حيواني که بر چهار دست و پا راه ميرود.
ي) شيطان، تمام آنچه گناه ناميده شده را مايهي خرسندي، مسرّت رواني، آرامش فکري و عاطفي ميداند.[50]
در برخي منابع به يازده و برخي ديگر بيست قانون براي شيطانپرستان اشاره شده است. در اينجا به ذکر چند قانون بسنده ميکنيم:
الف) اگر مهماني در محلّ استراحت توست و تو را ميرنجاند، او را مورد ستم خويش قرار ده.
ب) به هيچ حيواني غير انسان صدمه نزن، مگر براي غذا يا دفع حملهاش.
پ) شادي را در پيروزي بجوي و نه در صلح.
ت) همواره براي بيشتر تلاش کن؛ پيروزي، پاياني ندارد.
ج) بمير، بهجاي آنکه تسليم شوي.
ر) خون يک جاندار، بهترين است، از براي آبياري دانههاي يک زندگي جديد.
د) هيچ چيز زيبا نيست به جز انسان، ولي زن، زيباترين موجود در جهان است.
ي) هر آن چيز که عظيم است، بر فراز اندوه بنا شده است.[51]
- تأثير موسيقي در شيطاني کردن اخلاق مريدان
پايهگذاران شيطانپرستي، افرادي غير عادي، همجنس باز، اهل شهوتراني افراطي و ساير زشتيها هستند که حتّي رفتارهاي آنها در انگليس و کشورهاي غربي نيز مورد اعتراض و نفي قرار گرفته است.[52] شاعران و خوانندگان شيطانپرست، با گزينش کلمات و کمک گرفتن از آلات موسيقي مهيّج، سعي در القاي واژگان کليدي اين مکتب در ذهن و ضمير ناخودآگاه شنوندگان، دارند.
خوانندگان متال و راک، مدام در آهنگهاي خود اين واژه ها را به کار ميبرند:
«به جهنّم خوش آمديد»، «سرودي از جهنّم»، «محکوم به جهنّم»، «در جهنّم بسوز»، «شاهزادگان جهنّم»، «نگهبان جهنّم»، «ميخواهم به جهنّم بروم»، «زنگهاي جهنّم ... .»[53]
در بررسي روزنامهها و رسانهها، ميتوان نمونهي جنايات و خودکشي فزايندهي شنوندگان و بينندگان اين کنسرتها را بهصورت نمودار غيرعادي کشتار، تجاوز به عنف و استفادهي مرگآور از موادّ مخدّر مشاهده کرد. ميانگين خودکشي يا صدمه رساندن شديد به خود براي گروه شيطانپرست پينک فلويد، به پانزده تا بيست نفر بعد از هر کنسرت ميرسد. مرگهاي زود هنگام، خودکشي، قتل، مصرف موادّ مخدّر، زنا و ... فرجام موسيقي پاپ، راک و هويمتال است.[54]
- ذکر سه نکتهي اخلاقي
در اين مکتب، چند نکتهي اخلاقي به مريدان تفهيم ميشود که از همان ابتدا رعايت آنها مهم مينمايد:
الف) يک شيطانپرست بايد بداند که اساس عالم بر پايهي دروغ شکل گرفته و همهي باورهاي انسانها ريشه در دروغ دارد. بنابراين، نميتوان راست گفت، اگر هم حرف راست بزنيد، کسي سخن شما را باور نميکند. در شيطانپرستي هر چيز، منفياش درست است. هرکسي را گفتند، آدم خوبي است، او بدترين انسان است. بهترين کار، بدترين آن، نزد مردم است.
ب) در شيطانپرستي يک قانون کلّي وجود دارد: «ديدن»؛ فقط نگاه کن، بدون تعقّل؛ به درستي و نادرستي اعمال توجّهي نکن؛ هرچه پيشوايان انجام دادند درست است؛ فقط تکرار کن و نه تعقّل؛ لازم نيست به حق و حقيقت اعمال دست پيدا کني؛ فقط به خودت نگاه کن و هرچه را که خوشت ميآيد عمل کن.
ج) شيطانپرستها در پي راهاندازي اخلاقي جديد براي جهنّميان هستند و آن اخلاق قوم لوط است. اعمال زشت قوم لوط را مرتکب شده، روزبهروز همجنسخواهي بيسابقهاي را ترويج ميکنند. با تلاش و پيگيري آنها ازدواج همجنسگرايان در اکثر کشورهاي آزاد بهصورت قانون در آمده است.[55]
جمعبندي
در اين اوراق کوتاه در پي آن بوديم تا در قالب مقايسهاي کوتاه، بين اخلاق مکاتب عرفاني جديد و اخلاق در دين اسلام، نشان دهيم متأسّفانه اکثر مکاتب جديد، درونمايههاي اخلاقي را فراموش کردهاند و به اخلاقي غير از اخلاق موجّه، دست مييازند؛ اخلاقي که در آن بياخلاقي تبليغ و خود يک اخلاق حسنه محسوب ميشود. گزينش اين چهار مکتب از اينرو بود که از مکاتب انحرافي ديگر موفّقتر بوده و متأسّفانه در تمام جهان و پس از آن در کشور ما - ايران - نسبت به مکاتب ديگر در جذب جوانان بهسوي خودشان کاميابتر بودهاند.
متأسّفانه در مکاتب عرفاني جديد، پرداختن به مقولههايي نظير سکس، مواد مخدّر، موسيقي و الکل بهوفور يافت ميشود. دقيقاً همان نکاتي که در اکثر اديان الهي يک تابو فرض شده و بايد با دقّت و تحت شرايط خاصّي به آنها نزديک شد، در عرفانوارههاي جديد، حرمت شکسته شده و با صحه گذاشتن بر آن و ايجاد جذّابيّت، جوانان را به سوي آنها سوق داده، بر مريدان خويش روزبهروز ميافزايند.
پينوشتها:
[1]-Eckankar.
[2]-Osho.
[3]-Krishnamurti.
[4]-Satanism.
[5]- جمعي از نويسندگان، فرهنگ و دين، ص 202.
[6]- افتخاري، اصغر و کمالي، علي اکبر، رويکرد ديني در تهاجم فرهنگي، ص 48.
[7]- قرباني، عسکر، چيستي اخلاق و فضايل اخلاقي، ص137.
[8]- لقمان/16، سبا/ 4 و زلزله / 7،8.
[9]- سبحانى، جعفر، اخلاق، ص 132.
[10]- راسل، برتراند، جهانى که من مىشناسم، ص 56 .
[11]- همان، صص 67 ، 68.
[12]- فروغي، محمّدعلي، سير حکمت در اروپا، ج3، صص 199-200.
[13]- Eckan kar يا طريق معرفت کامل بهمعناي همکار شدن با خدا تعليماتي در مورد نور و صوت که خلاصهاي از تمام تعليماتي است که از طرف خداوند نازل ميشود؛ اساس تمامي علوم، و کليدي در راه کسب نيروهاي معنوي؛ دانش باستاني سفر روح؛ انعکاس آگاهي دروني در طريق جهانهاي پايين تا زمانيکه فرد وارد مراتب والاي جذبه گردد، و احساس کند که تجربهي روحاني کسب کرده است. اين چنين تجربهاي از طريق تمرينات معنوي که تنها پيروان اکنکار ميشناسند، دستيافتني است.
[14]- Pal twitchell sri ماهانتا، استاد حق در قيد حيات اک، از سال 1965-1971م که سال ارتحال او بود، با نوشتن کتب متعدّدي تعليمات مُدرن اکنکار را به مردم جهان آموخت. داراي تأليفات و نوشتهها و کنفرانسهاي متعدّدي است. او بهعنوان بنيانگذار، زندگي و ايدههاي فراواني را براي هزاران نفر از پيروانش به ارمغان آورد.
[15]-eck.
[16]- mahanta ماهانتا همان استاد معنوي و معلمي است که کارش کمک کردن به تازه کارها در انجام تمرين سفر روح[16] است.
[17]- توييچل، پال، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ص15.
[18]- مشهديان، وهاب، اکنکار و عقيدهي جاهلي تناسخ، ص 16.
[19]- اکنکار حکمت باستاني براي عصر حاضر، ص20.
[20]- توئيچل، پال، پالجي، ص209.
[21]- همان، ص149.
[22]- توييچل، پال، اکنکار حکمت باستاني براي عصر حاضر، ص25.
[23]- توييچل، پال، نداي الهي، ص11.
[24]- همان، ص69 و130.
[25]- همان، ص129.
[26]- توييچل، پال، اکنکار حکمت باستاني براي عصر حاضر، ص86.
[27]- همان، ص52.
[28]- توييچل، پال، سرزمين هاي دور، ص 376.
[29]- توييچل، پال، دندان ببر، ص 18.
[30]- همان، ص 190.
[31]- توييچل، پال، اک ويديا، ص 75.
[32]- توييچل، پال، سرزمينهاي دور، ص 66.
[33]- همان، ص 348.
[34]- توييچل، پال، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ص23.
[35]- همان، ص166.
[36]-Sugmad نام خداوند متعال در طريق اک.
[37]-Niranjan kal قدرت منفي که جوهر خالص نيست؛ تجلّيات مادّي و اشکال را خلق ميکند؛ وظيفهاش مشغول نگهداشتن روح در جهانهاي پايين است.
[38]- همان، ص334.
[39]- توييچل، پال، دفترچهي معنوي، ص 292.
[40]- اوشو، اينک برکهاي کهن، ص 11.
[41]- اوشو، ضربان قلب حقيقت مطلق، ص 406.
[42]- مشهديان، وهاب، معنويّت يا رهايي از معنويّت، ص 131.
[43]- مورتي، کريشنا، شعلهي حضور و مديتيشن، ص 12.
[44]- authority.
[45]- مورتي، کريشنا، رهايي از دانستگي، ص 42.
[46]- مورتي، کريشنا، تعاليم کريشنا مورتي، ص 42.
[47]- مورتي، کريشنا، تار و پود انديشه، ص 14.
[48]- مورتي، کريشنا، شعلهي حضور و مديتيشن، ص 38.
[49]-کريمي، حميد، جهان تاريک، ص 46.
[50]-www. Satanc 8 . blog fa. Com.
[51]- www. xekiaz 1000. blog. Com.
[52]- کريمي، حميد، جهان تاريک، ص 57.
[53]- مشهديان، وهاب، معنويّت منهاي معنويّت، ص 125.
[54]- همان، ص 130.
[55]- همان، ص128.
منابع
1. قرآن کريم.
2. جمعي از نويسندگان، فرهنگ و دين، ترجمه و زير نظر: خرمشاهي، بهاءالدّين، چاپ اوّل، تهران: مؤسّسهي طرح نو، 1374ش.
3. افتخاري، اصغر و کمالي، علي اکبر، رويکرد ديني در تهاجم فرهنگي، چاپ اوّل، تهران: سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، 1377ش.
4. راسل، برتراند، جهاني که من ميشناسم، ترجمه: عبّاسي، روح الله، چاپ چهارم، تهران: سپهر، 1346ش.
5. فروغي، محمّدعلي، سير حکمت در اروپا، چاپ چهارم، تهران: نشر البرز، 1383ش.
6. توييچل، پال، اکنکار کليد جهانهاي اسرار، ترجمه: اهرپور، هوشنگ، تهران: نشر زرين، 1379ش.
7. کدامر، تا دو داگلاس منسون، اکنکار حکمت باستاني براي عصر حاضر، ترجمه: جلاليان، مهيار، تهران: ناشر نور و صوت ايساتيس، 1380ش.
8. سيمپسون، پتي، پالجي، ترجمه: البرزي، مريم، چاپ اوّل، تهران: نشر دنياي کتاب، 1377ش.
9. توييچل، پال، نداي الهي، ترجمه: جعفري، رضا، چاپ دوم، تهران، نشر دنياي کتاب، 1377ش.
10. توييچل، پال، سرزمين هاي دور، ترجمه: اهرپور، هوشنگ، چاپ اوّل، تهران: نشر زرين، 1379ش.
11. توييچل، پال، دندان ببر، ترجمه: اهرپور، هوشنگ، چاپ چهارم، تهران: نشر زرين، 1380ش.
12. توييچل، پال، اک- ويديا (دانش باستاني پيامبري). ترجمه: اهرپور، هوشنگ، چاپ دوم، تهران: نشر زرين. 1380ش.
13. اوشو، اينک برکه اي کهن. ترجمه: سعدونديان، سيروس، تهران: انتشارات نگارستان کتاب، 1382ش.
14. اوشو، ضربان قلب حقيقت مطلق، ترجمه: شنکايي، مرضيه، تهران: انتشارات فردوس، 1381ش.
15. مورتي، کريشنا، شعلهي حضور و مديتيشن، ترجمه: مصفّا، محمّد جعفر، چ دوم، تهران: نشر قطره، 1385ش.
16. مورتي، کريشنا، رهايي از دانستگي، ترجمه: لساني، مرسده، تهران، نشر بهنام، چ اوّل، 1382ش.
17. مورتي، کريشنا، تعاليم کريشنا مورتي، ترجمه: مصفّا، محمّد جعفر، چ اوّل، تهران: نشر قطره، 1383ش.
18. مورتي، کريشنا، تار و پود انديشه، ترجمه: ملک زاده، رضا، چ اوّل، تهران: نشر ميترا، 1376ش.
19. مورتي، کريشنا، شعلهي حضور و مديتيشن، ترجمه: مصفّا، محمّدجعفر، چ دوم، تهران: نشر قطره، 1385ش.
20. کريمي، حميد، جهان تاريک، چاپ اوّل، قم: ناشر بوستان کتاب، 1388ش.
فصلنامه تخصصي اخلاق - شماره 21
مقالات:
- قرباني، عسکر، «چيستي اخلاق و فضايل اخلاقي»، در: فصلنامهي اخلاق، شمارهي 11، سال 1387ش.
- سبحاني، جعفر، «اخلاق»، فصلنامه کلام اسلامي، شمارهي 33، سال 1379ش.
- مشهديان، وهاب، «معنويّت يا رهايي از معنويّت»، فصلنامه آيين سلوک، شمارهي 18، 1388ش.
- مشهديان، وهاب، «اکنکار و عقيدهي جاهلي تناسخ»، پگاه حوزه، شمارهي 289، سال 1389ش.
سايتها:
- www. Satanc 8 . blog fa. Com
- www. xekiaz 1000. blog. Com
ارسال توسط کاربر محترم سايت : hasantaleb