اشاره مترجم
1ـ ژوليت اسكور در متن درخشان ذيل به آسيب شناسي سياست هاي دولت رفاه در زمينه? مصرف پرداخته است و گمان مي كنم كه در ارائه فرضيات مهمي براي آسيب شناسي سياست هاي موجود توزيع مصرف، كمك كند.
2ـ دولت رفاه، به يك سيستم حكمراني اطلاق مي شود كه در آن دولت به رغم مفروضات ليبرال در حوزه? حيات اجتماعي مداخله مي كند و خصوصاً در قبال خدمات مرتبط با بيكاري، بهداشت، آموزش، مسكن و تأمين كالاهاي اساسي خود را در متعهد مي داند. اين سيستم حكمراني بويژه در انگلستان در دوره? پس از جنگ جهاني دوم تا هنگام روي كار آمدن دولت مارگارت تاچر تحقق يافت.
3ـ دولت رفاه با دشواري هاي متعددي مواجه بوده است. خصوصاً دو چالش اساسي را مي توان در اين ميان مورد توجه قرار داد. در اواسط دهه? 1960، هزينه? سالانه? تأمين اجتماعي در بريتانيا به دو ميليارد پوند بالغ گرديد و در كنار بودجه? دفاعي بالاترين بودجه را به خود اختصاص داد. اين وضعيت تا بحران نفتي سال 1973 تحمل شد، اما پس از وقوع اين بحران دشواري هاي اساسي پديد آمد. در واقع، تضعيف اقتصاد جهاني باعث شد تا در زمينه? سياست هاي رفاهي تجديد نظر هاي اساسي صورت پذيرد.
4ـ صرفنظر از دشواري هاي اقتصادي فراروي سياست هاي دولت رفاه، برداشت هاي نهادگرايانه و اجتماعي، شاخه? نيرومند انتقادي ديگري به پارادايم اجتماعي دولت رفاه است. كار ژوليت اسكور را در اين چهارچوب اخير و در تجديد نظر در مفهوم اجتماعي رفاه قابل توجه و الهام بخش خواهيد يافت...
مقدمه
در فرهنگ معاصر امريكا يي، مصرف، هر چقدر كه تصورش را بكنيد معتبر است. آگهي ، معاملات، حراجي ها و كارت هاي اعتباري، اركان محكم و ريشه دار نحوه? زندگي ما هستند. ما در ساعت ناهار خود خريد مي كنيم، در تعطيلات مرتب به مراكز فروش مي رويم، و پاسي از شب گذشته، با فشار دكمه? ماوس آخرين اميال خود را فرو مي نشانيم.
با اين حال، عشق به خريد كردن، به رغم تمام محبوبيتي كه دارد، باعث حرمان قابل توجهي مي شود: بسياري از امريكا يي ها از دلمشغولي شديد به خريد و خرج كردن نگرانند. وحشت آنان از اين است كه ما داريم ارتباطمان را با ارزشها و شيوه هاي ارزشمند تر زندگي از دست مي دهيم. اما ناراحتي مذكور به ندرت از اين حد فراتر مي رود. اين حرمان هرگز به صورت نقدي معتبر و شيوا منعكس نمي گردد. بر عكس، طي سال هاي دهه? 60 و اوايل سال هاي دهه? 70 ميلادي، نقد جامع از فرهنگ مصرفي، بخشي از گفتمان سياسي ما بود. عناصري از چپ نوين، كه تحت تأثير مكتب فرانكفورت بودند به همراه جان كنت گالبرايت و منتقداني ديگر، حكم سنگيني در اين باره دادند. آنها استدلال كردند كه فكر امريكا يي ها دستكاري شده اند تا در فرهنگ مصرفي تحميق شده اي مشاركت كنند كه چندان هم باعث رضايت واقعي انساني نمي شود.
اين رهيافت بخصوص، بنا به دلايلي كه تصورش هم دشوار نيست، حتي در ميان منتقدان جامعه و فرهنگ امريكا يي دوام چنداني نياورد. چون صحبت در باره? دستكاري فكر يا "نيازهاي حقيقي" مردم عادي امريكا بسيار بد بينانه مي نمود. در عوض منتقدان، نقطه نظري ليبرال تر اتخاذ كرده و در مقابل نظرات ديگران درباره? موضوعات مربوط به مصرف سر فرود آوردند. منتقدان اجتماعي با هدف اقتصادي تر حداكثر سازي درآمد افراد شاغل، دوباره بر توزيع منابع تأكيد كردند. آنها استدلال آوردند كه زندگي خوب را مي توان با تأمين استانداردي راحت از طبقه متوسط به دست آورد. اين تصوير كلي در اقتصاد هم شايع بود و حتي افراطي ترين اقتصاد دانان هم از دير باز اعتقاد داشتند كه درآمد كليد رفاه است.
آنچه كه بعدها اقتصاد سياسي نام گرفت، با اينكه تحليلي قوي از شكاف ميان توليد و توزيع دارايي داشت، پروژه روشنفكرانه? تحليل عرصه مصرفي را رها كرد. حالا زياد نيستند اقتصاد داناني كه به نحوه? مصرف ما، و اينكه آيا اين مصرف باعث نابرابري، جدايي يا قدرت طبقاتي مي شود بيانديشند. "كالا" بخشي از معادله اي است كه تصور مي شود اين نظام درست كرده است.
البته بسياري از امريكايي ها نسبت به فرهنگ مصرفي مان موضع انتقاد آميزي داشته اند. آنها در زندگي روزمره، در شيوه زندگي، و نحوه بزرگ كردن كودكان خود به اين موضع جان مي بخشند. اما به قول معروف، رد مصرف، اصولاً در سطحي فردي صورت گرفته است. رد مصرف با تحليلي روشنفكرانه، و به تبع آن، با سياست مصرفي جدي اي كه مورد قبول عام باشد همراه نيست.
اما وجود چنين سياستي به شدت لازم شده است. امريكا يي معمولي حالا دست يافتن به يك استاندارد زندگي رضايت بخش را دشوار تر از 25 سال قبل مي بيند. ساعات كاري بيشتر، امنيت شغلي كمتر، و فشار براي بيشتر خرج كردن افزايش يافته است. آسيب وارده به محيط زيست به واسطه مصرف همچنان ادامه دارد و ما در ميان نقصان گسترده مايحتاج عمومي قرار داريم. هر چند رشد اقتصادي كنوني فعلاً از نگراني هاي مصرف كنندگان كاسته، اما بسياري از امريكا يي ها نگراني زيادي در باره توانا يي خود در دراز مدت، براي رفع نيازهاي اساسي، تأمين يك استاندارد زندگي آبرومندانه براي فرزندانشان، و همگام ماندن با استاندار مصرفي اي كه به طور فزاينده بالا مي رود، دارند.
منتقدان اجتماعي در پاسخ به اين تحولات، توجه خود را همچنان به درآمد معطوف مي كنند. يك اقتصاد دان به نام ديويد گوردون، در تحليلي فوق العاده از معضلات سرمايه داري امريكا يي معاصر، تحت عنوان "چاق و رذل" بر لزوم مكفي بودن درآمد تأكيد مي كند. او استدلال مي كند، "اكثر خانواده هاي امريكايي به زحمت مي توانند اين ماه را به آن ماه برسانند… به طور ميانگين معيشت ناكافي وضعيت رايج در ميان خانواده هاي امريكا يي است".
در همين حال، انستيتو سياست اقتصادي استدلال مي كند عوايد مرفهان كه 20 درصد جامعه را تشكيل مي دهند، رفاه 80 درصد بقيه را به مخاطره انداخته است. مؤسسه? مذكور به همين دليل توجه خود را بر توزيع درآمد و ثروت مبذول مي كند. امروزه افزايش درآمدهاي راكد مانده و آن 3 درصد رشد قوي سال هاي دهه? 50 و 60 ميلادي مدتهاست كه از ميان رفته است. اشاره مؤسسه مذكور اين است كه اگر ما مشكل مصرف داريم، مي توانيم اين مشكل را با رساندن درآمد بيشتر به دست افراد بيشتر جامعه حل كنيم. اهداف مورد نظر اين مؤسسه توزيع مجدد و دست يافتن به رشد است.
مشكل بتوان در اين نظر استثناء قائل شد. اين فكر حاوي احترامي عميق به انتخاب فردي (قسمت ليبرالي) و تعهدي به عدالت و برابري (قسمت مساوات طلبانه) است. خود من سالها به اين نظر قائل بودم. اما حالا اعتقاد دارم كه اين نظريه بيش از حد آدم را محدود مي كند، چون نگاه عميقي به خود ماهيت مصرف نداشته و آن را مورد مداقه قرار نمي دهد. خلاصه اينكه، من فكر نمي كنم "راه حل" درآمد، حلال برخي از ناكارآمدي هاي عميق رژيم مصرفي كنوني باشد.
مي پرسيد چرا ؟ اول به خاطر اينكه، مصرف، خودش بخشي از مشكل است. درآمد (راه حل) به اعمال مصرفي بدتر منتهي و منجر به ايجاد طبقه و نابرابري اجتماعي مي گردد، و اين خود باعث توزيع نابرابر درآمد شده و حتي توزيع درآمد را بدتر مي كند. دوم به اين دليل كه، ساختار اين نظام طوري است، كه در آن درآمد كافي يك هدف مبهم است. اين به دليل آن است كه مسأله? مكفي بودن، با توجه به درآمد ديگران، امري نسبي است. بدون تحليل خواسته ها و نيازهاي مصرف كننده، و بدون وجود چارچوبي براي فهم اينكه درآمد مكفي چيست، ممكن است بيست سال بعد به خود بياييم و ببينيم داريم استدلال كنيم كه مكفي يعني درآمد متوسط 100 هزار دلاري، نه نصف آن. اين بحث ها اهميت مفهوم اجتماعي مصرف را نشان مي دهد: يعني شيوه هايي كه در آن احساس ما از جايگاه اجتماعي و تعلق همان چيزي مي شود كه مصرف مي كنيم. اگر اين بحث درست باشد، پس بايد گفت تلاش ها براي دستيابي به برابري و كفايت درآمدهاي فردي بدون تغيير دادن الگوهاي مصرفي خود به خود به شكست مي انجامد.
دست آخر اينكه، وقتي اختلاف درآمد در جهان اين همه زياد است، وقتي اختلاف در ميزان استفاده از منابع در جهان اين همه شديد است، و وقتي اين احتمال قوي وجود دارد كه ما هم اكنون داريم فراتر از ظرفيت و توان كشش زيست محيطي كره زمين مصرف مي كنيم، در آن صورت دشوار است اين بحث را كه مردم ثروتمند ترين كشور جهان به چيزهاي بيشتري نياز دارند، به بحثي اخلاقي تبديل كنيم. در مقاله? حاضر، اين نقد سوم كمتر مورد توجه قرار خواهد گرفت، آن هم نه از آن رو كه اهميت كمتري دارد، بلكه به خاطر اينكه نقدي آشنا تر است (اما من در قسمت نتيجه گيري مقاله دوباره به آن باز خواهم گشت).
قبول دارم كه عدالت مستلزم جامعه اي است كه در آن، برابري به لحاظ درآمد و ثروت، بيشتر باشد. مسأله اين است كه آيا هدف ما همچنان بايد ايجاد جامعه اي باشد كه در آن روابط ما با مصرف تغيير مي كند يا نه، يعني جامعه اي كه در آن ما به شيوه "متفاوتي" مصرف مي كنيم؟ من در اينجا براي چنين ديدگاهي استدلال مي آورم: يعني براي نقدي از فرهنگ و عمل مصرفي. آخر يك نفر هم بايد باشد كه طرفدار برابري حيات باشد، نه فقط برابري "كالا"يي. اين كار هم مستلزم داشتن رهيافتي است كه مصرف را كم اهميت جلوه ندهد، بلكه آن را در قالب جايگاه و مركزيتي كه لايق آن است بشناسد.
1ـ مصرف گرايي نوين
يك سياست نوين مصرف بايد كار را با بررسي زندگي روزمره و تحولات اخير در عرصه? مصرف آغاز كند. من اين تحولات را "مصرف گرايي نوين" تعريف مي كنم كه منظورم از آن ارتقاء استاندارهاي نحوه زندگي، رايج بودن كالاهاي اعتبار آور و چشمگير، و رقابت براي به دست آوردن آنها و فاصله رو به تزايد ميان خواسته هاي مصرفي و درآمدها است.
مقايسه اجتماعي و مظهر پوياي آن (يعني لزوم "همرنگ زمانه بودن") از دير باز بخشي از فرهنگ امريكايي بوده است. اصطلاحي كه من براي تعريف آن به كار مي برم "مصرف مقايسه اي" است، يعني اين فكر كه انگيزه مصرف عمدتاً يك فرايند مقايسه اي يا رقابتي است كه در آن افراد سعي مي كنند با استاندارهاي گروه اجتماعي اي كه با آن شناخته مي شوند همگام بمانند. يعني با گروهي كه به آن "گروه مرجع" مي گوييم. هر چند اين اصطلاح تازه است، اما اين ايده تازه نيست. تورشتاين وبلن، جيمز دوزنبري، فرد هيرش، و رابرت فرنك، همگي دربار÷ اهميت جايگاه نسبي به عنوان انگيزه غالب در كار پول خرج كردن مطلب نوشته اند. آنچه كه در اين ميان تازه است، تعريف دوباره? گروه مرجع است: يعني احتمال اينكه امروزه ميان خانواده هايي كه از امكانات مشابهي برخوردار هستند، مقايسه صورت بگيرد كمتر است. در عوض، نحوه زندگي افراد مرفه تر طبقه متوسط و ثروتمندان به مرجع مهمتري براي مقايسه توزيع درآمد تبديل شده است. حالا خواسته? بيشتر مردم زندگي تجملاتي است نه زندگي راحت تر.
يكي از دلايل اين تغيير وضعيت به سمت "همچشمي با طبقه بالاتر"، افت محل زندگي از جايگاه مرجع مقايسه است. در گفتار اقتصادي، محله گروه بندي نسبتا يكدستي است. در سال هاي دهه? 50 و 60 ميلادي، وقتي امريكايي ها مثلاً خود را با خانواده هايي مثل خانواده آقاي جونز مقايسه مي كردند، در واقع خود را با هزاران خانوار ديگر مقايسه مي كردند كه درآمدي مشابه با آنها داشتند. به دليل اين توجه به محل زندگي، شكاف ميان اميال و امكانات چندان هم زياد نبود.
پي نوشت ها :
- Susan Fournier and Michael Guiry.
high definition TV (HDTV)-؛ پژوهش هاي اخير در زمينه? تكنولوژي هاي تلويزيوني در ژاپن، اروپا، ايالات متحده، منجر به گسترش تكنولوژي HDTV شده است كه بر تصاوير با تراكم 1125 و حتي 1250 خط مبتني است. اين تكنولوژي مي تواند بر روي صفحات نمايش بسيار بزرگ تر از آنچه اكنون هست نمايش داده شود، بدون آنكه از كيفيت آن كاسته گردد. تا آينده? قابل پيش بيني، گمان مي شود كه اين تكنولوژي گزينه? گران قيمتي خواهد بود، اما احتمالاً در نهايت در سطح گسترده اي مورد استفاده قرار خواهد گرفت.م. به نقل از:
David Hesmondhalgh (2005), "Television", in "Microsoft ® Encarta ® Premium Suite 2005", Microsoft Corporation, § E.
- Martha Stewart.
- منبع عمده? اطلاعات ارائه شده در اين گفتار را مي توان در كتاب زير يافت:
The Overspent American: Why We Want What We Don't Need (HarperPerennial, 1999).
يا با نگارنده تماس گرفت.
توضيح پاياني مترجم: به رغم متن درخشان و قابل ملاحظه، نامستند بودن اين متن يك دشواري عمده در آن محسوب مي شود. اين شيوه? ارجاع كه در يك سطر و در انتهاي متن انجام مي شود به هيچ روي مفيد نيست.
منبع:
فصلنامه راهبرد ياس ، شماره 5
انديشکده صنعت و فناوري (آصف) ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :omidayandh