اين مقاله مفهوم تعارض را شرح داده و تعارض را تعريف ميکند. جايگاه تعارض در مديريت و سازمان را مورد بررسي قرار ميدهد. انواع تعارضات سازماني را برشمرده و آنها را تقسيمبندي ميکند. نظريهها و رويکردهاي مختلف درباره تعارض سازماني را شرح ميدهد. به منشأ تعارضات سازماني اشاره ميکند و در پايان به مبحث مديريت تعارض و استراتژيهاي آن ميپردازد.
? مقدمه
تعارض پديدهاي است که آثار مثبت و منفي روي عملکرد افراد و سازمانها دارد. استفاده صحيح و مؤثر از تعارض موجب بهبود عملکرد و ارتقاي سطح سلامتي سازمان ميگردد و استفاده غير مؤثر از آن موجب کاهش عملکرد و ايجاد کشمکش و تشنج در سازمان ميشود. استفاده مؤثر از تعارض مستلزم شناخت و درک کامل ماهيت آن و همچنين علل خلق کننده و کسب مهارت در اداره و کنترل آن است که البته امروز به عنوان يکي از مهمترين مهارتهاي مديريت به شمار ميآيد. توانايي برخورد با تعارض و اداره آن، در موفقيت مديران سازمانها نقش ارزندهاي دارد. اگر تعارضها سازنده باشند، موجب بروز افکار نو و خلاق ميشوند و زمينه تغيير و نوآوري و تحول سازنده را در سازمان فراهم ميسازند و در نهايت به مديريت کمک ميکنند تا به اهداف سازماني خويش نائل آيد.
در اين مقاله سعي نگارنده بر آن است تا مفهوم تعارض، ديدگاههاي سنتي، روابط انساني و تعاملي و انواع تعارض را تبيين و به مديران سازمانها کمک کند تا با مهارتهاي مديريت تعارض آشنا و در مواقع لزوم آن را به کار گيرند.
? مفهوم تعارض
در فرهنگ لغات فارسي، تعارض به معناي متعرض و مزاحم يکديگر شدن، باهم خلاف کردن و اختلاف داشتن معني شده است. رابينز در تعريفي ميگويد: «تعارض فرآيندي است که در آن، شخص الف به طور عمدي ميکوشد تا به گونهاي بازدارنده سبب ناکامي شخص در رسيدن به علايق و اهدافش گردد». وي توضيح ميدهد که در اين تعريف، مفاهيم ادراک يا آگاهي (Perception)، مخالفت(Opposition)، کميابي (Scarcity) و بازدارندگي (Blockage) نشاندهنده ماهيت تعارض هستند. ساير وجوه مشترک تعريفهاي واژه تعارض عبارت از مخالفت، نزاع، کشمکش، پرخاشگري و آشوب است.
? جايگاه تعارض در مديريت
بنابر آنچه که گذشت نتيجه ميگيريم آنچه که تعارض را ايجاد ميکند، وجود نظرات مختلف و سپس ناسازگاري يا ضد و نقيض بودن آن نظريات است. درک نظرات مختلف به مديران کمک ميکند تا شيوه مناسبي را براي حل تعارض انتخاب کنند. با توجه به سير پيشرفت مکاتب فکري مديريت در طول سالهاي اخير، سه نظريه متفاوت در مورد تعارض در سازمانها وجود دارد. نخستين ديدگاه اعتقاد دارد که بايد از تعارض دوري جست چرا که کارکردهاي زيانباري در درون سازمان خواهد داشت، به اين ديدگاه نظريه سنتي تعارض(تئوري يگانگي) ميگويند.
دومين ديدگاه، نظريه روابط انساني است که تعارض را امري طبيعي ميداند و در هر سازماني پيامدهاي حتمي و مسلمي خواهد داشت، ضرري ندارد و به طور بالقوه نيروي مثبتي را براي کمک به عملکرد سازمان ايجاد ميکند.
و سومين نظريه و مهمترين ديدگاه اخير، مبني بر اين است که تعارض نه تنها ميتواند يک نيروي مثبت در سازمان ايجاد کند، بلکه همچنين يک ضرورت بديهي براي فعاليتهاي سازماني به شمار ميآيد که به اين نگرش، نظريه تعامل تعارض ميگويند.
? نظريه سنتي
بر اساس اين نظريه، هيچ تضادي در سازمان وجود ندارد. چون سازمان را يک مجموعه هماهنگ و منسجم ميداند که براي يک منظور مشترک به وجود آمده است. از اين رو از کارکنان زير دست هيچ انتظار اعتراض به تصميمات مديريت نميرفت و اگر چنين ميشد، آن را يک ضد ارزش تلقي ميکردند و خود به خود از سيستم خارج ميشد. در اين نظريه، تعارض يک عنصر بد و ناخوشايند است و هميشه اثر منفي روي سازمان دارد. تعارض را با واژههايي چون ويرانسازي، تعدد، تخريب و بينظمي مترادف ميداند و چون زيان آور هستند، لذا بايد از آنها دوري جست و در نتيجه مدير سازمان مسئوليت دارد سازمان را از شر تعارض برهاند. اين نحوه نگرش به مسئله تعارض از سال 1900 تا نيمه دوم دهه 1940 بوده است.
? نظريه روابط انساني
اين نظريه تعارض را يک پديده طبيعي و غيرقابل اجتناب در همه سازمانها ميداند که با موجوديت آن در سازمان موافق است. همچنين طرفداران مکتب مزبور عقيده دارند که تعارض را نمي توان حذف يا از بين برد، حتي در موارد زيادي تعارض به نفع سازمان است و عملکرد را بهبود ميبخشد. نظريه روابط انساني از آخرين سالهاي دهه 1940 تا نيمه دوم دهه 1970 رواج داشت.
? نظريه تعامل
در حال حاضر تئوري تعارض حول محور ديدگاهي ميچرخد که آن را مکتب تعامل مينامند. اگرچه از ديدگاه روابط انساني بايد تعارض را پذيرفت ولي در مکتب تعامل بدين سبب پديده تعارض مورد تأييد قرار ميگيرند که يک گروه هماهنگ، آرام و بي دغدغه، مستعد اين است که به فطرت انساني خويش برگردد، يعني احساس خود را از دست بدهد، تنبلي و سستي پيشه کند و در برابر پديده تغيير، تحول و نوآوري هيچ واکنشي از خود نشان ندهد.
نقش اصلي اين شيوه تفکر درباره تعارض اين است که اين پديده مديران سازمانها را وادار ميکند که در حفظ سطحي معيني از تعارض بکوشند و مقدار تعارض را تا حدي نگه دارند که سازمان را زنده، با تحرک، خلاق و منتقد به خود نگه دارد.
? تقسيم بندي تعارضات سازماني
? تعارض بر حسب طرفهاي تعارض
نوعي از دسته بندي تعارض، بر اساس طرفهاي تعارض در سازمان ميباشد. بر اين اساس شش نوع تعارض در سازمانها مشاهده ميشود:
1) تعارض درون فردي
2) تعارض ميان افراد
3) تعارض درون گروهي
4) تعارض ميان گروهي
5) تعارض ميان سازمانها
6) تعارض ميان اشخاص و گروهها
? تعارض سازنده در برابر تعارض مخرب
يک شکل ديگري از تعارض که در ميان اشکال مختلف تعارض از عموميت بيشتري برخوردار است خود به دو دسته تقسيم ميشوند: تعارض سازنده در برابر تعارض مخرب. نظريه تعاملي بر اين فرض استوار نيست که همه تعارضها خوب هستند، بلکه بعضي از آنها از هدفهاي سازماني پشتيباني ميکنند، که به اين نوع تعارضات، تعارض سازنده ميگويند و برخي ديگر مانع تحقق اهداف سازماني ميشوند و حالت غيرسازندهاي دارند که به اين نوع از تعارضات، تعارض مخرب ميگويند.
هيچ سطحي از تعارض نميتواند در همه شرايط قابل قبول يا مردود باشد. امکان دارد يک نوع يا يک مقدار از تعارض در يک شرايط موجب افزايش سلامتي و تحقق هدفهاي سازماني شود که در آن حالت تعارض سازنده است. ولي ممکن است در سازمان ديگري يا در همين سازمان و در زمان ديگري بسيار مخرب باشد. ملاک تشخيص تعارض سازنده يا مخرب، عملکرد سازمان است.
با به کارگيري مفهوم مديريت تعارض، ماهيت و کاربرد تعارض در سازمان بيش از پيش روشن ميشود که مديريت تعارض از يک سو به معني به حداقل رساندن قدرت تخريبي تعارض است و از سوي ديگر تعارض را به صورت يک پديده اثربخش، خلاق، سازنده و سودمند مبدل ميسازد.
در موارد زير تعارض ميتواند سازنده باشد:
الف) هنگامي که بتواند کيفيت تصميمات را بهبود بخشد
ب) زماني که موجب ابتکار عمل و نوآوري و خلاقيت شود
ج) هنگامي که مايه کنجکاوي و تشديد علاقه اعضاي گروه به يکديگر گردد
د) هنگامي که بتواند جو و محيط سيستم داوري و پديده تحول را تقويت کند.
? ارزيابي منشأ تعارضات سازماني
منشأ تعارض را ارزيابي کنيد. تعارضها خود به خود به وجود نميآيند، بلکه عواملي سبب آنها شده است. براي اين که بهتر بتواند شيوه برخورد با تعارض را انتخاب کنيد، نخست بايد بدانيد که منشأ بروز تعارض چه بوده است. به بيان ديگر لازم است منشأ و منبع تعارض را تعيين کنيد.
استيفن رابينز بر اساس يافتههاي تحقيق، دلايل بروز تعارض را به سه دسته کاملاً مجزا تقسيم کرده است:
? اختلافهاي شخصي(تفاوتهاي فردي):
اولين منشأ تعارض، تفاوتهاي فردي يا اختلافهاي شخصي است. تعارض ميتواند ناشي از خصوصيات رفتاري، اخلاقي و نظامهاي مورد ارزش افراد باشد. عواملي از قبيل: تحصيلات، سابقه کار، تجربه و آموزش، هر فرد را به صورت يک شخصيت بيهمتا با مجموعه ارزشهاي ويژه، از ديگري متمايز ميسازد. عدم درک اين خصوصيات يا به عبارت بهتر عدم درک اين تفاوتهاي فردي اگر موجب تعارض گردد و نگرشهاي منفي را ايجاد کند، ممکن است عدهاي را از سوي ديگران به عنوان افرادي غير قابلاعتماد، عجيب، رياکار و فرصت طلب به حساب آورد و همين ديدگاه موجب کشمکش و تعارض ميشود.
? اختلافهاي ساختاري:
اختلافهاي ساختاري موجب عدم انسجام و يکپارچگي ميان واحدهاي سازمان ميشود و زماني به وجود ميآيد که روي اهداف سازماني، شقوق تصميمگيري، معيارهاي عملکرد، تخصيص منابع، قوانين و مقررات و روشها و رويه ها، توافق وجود نداشته باشد. اينها باعث بروز تعارض در سازمان ميشوند. به عنوان مثال، اگر سازماني هدفهاي ناسازگاري را انتخاب کند. کارکنان نميدانند در کدام جهت يا هدف گام بردارند.
? اختلافهاي ارتباطي:
اختلافهاي ارتباطي، عدم توافقهايي هستند که از پيچيدگيهاي علم معاني، عدم درک پيام و اختلاف در مجاري ارتباطي ناشي شده است. معمولاً تعارضهاي درون فردي ناشي از ضعف ارتباط است ولي تعارضهاي بين فردي و درون گروهي ناشي از تفاوت در انتظارات نقش سازماني، شخصيت و نظام ارزشي يا عوامل مشابه است که دليل آن فزوني ارتباطات است، که ممکن است اين ارتباطات، رابطهاي مؤثر و صميمي نباشد.
? مديريت تعارض
از انتخاب هايتان آگاهي داشته باشيد! مدير از چه ابزار يا فنوني براي حل تعارض استفاده کند؟ و زماني که تعارض زياد است چگونه ميتواند آن را کاهش دهد؟ مديران ضرورتاً راه حلهاي ذيل را ميتوانند داشته باشند:
? استراتژي اجتناب
? تقويت مشترکات کارکنان
? استفاده از قدرت(اجبار)
? به کارگيري استراتژي سازش(نرمي)
? به وجود آوردن زمينه مشارکت
? مصالحه
? تدوين و طراحي دستورالعملهاي وحدت آفرين
? گذشت(ايثار)
? توزيع عادلانه امکانات سازماني
? تغيير فلسفه ارزيابي عملکرد
? گردش شغلي
? اعتماد و احترام متقابل
? استفاده از نظام پيشنهادات
? شفاف کردن ارتباطات سازماني
? تغيير روابط سازماني
? آموزش کارکنان
? استراتژي ايجاد تعارض سازنده در سازمان
? فرهنگ سازماني را تغيير دهيد
اولين گام در انگيزش تعارض (يا ايجاد تعارض سازنده)، انتقال اين پيام به زيردستان است که «تعارض در سازمان جايگاه قانوني دارد و مورد حمايت قرار ميگيرد». اگر اين فرهنگ ايجاد شود که افراد ميتوانند عقايد و نظرات مخالف وضع را بدون ترس و وحشت ابراز کنند مديريت سازمان ميتواند، افکار جديد را شناسايي و در تصميمگيريهاي خود به کار برد. چنين فرهنگي باعث بروز افکار جديد و خلاقيتها و در نتيجه نوآوري ميشود. اين فرهنگ را ميتوان از طريق ترفيعات، افزايش حقوق، پاداشها و ديگر مکانيزمهاي مثبت، تقويت و توسعه داد.
? از افراد بيرون از سازمان استفاده کنيد
يکي ديگر از راهکارهاي ايجاد تعارض سازنده در سازمان يا قسمتي از آن، استفاده از افراد بيرون از سازمان است که سوابق، تجارب، ارزشها و رفتارهايشان و يا روش مديريتيشان با افراد داخل سازمان فرق دارد. وليکن خيلي از شرکتها و سازمانها از اين روش بيشتر براي پر کردن پستهاي خالي مديريت استفاده ميکنند.
? سازمان (ساختار سازماني) را مورد تجديد نظر قرار دهيد
همانگونه که قبلاً اشاره شد، متغيرهاي ساختاري مانند اهداف، قوانين و مقررات، روشها، رويهها و بخشنامهها و غيره يکي از منابع تعارض به شمار ميروند. بنابراين منطقي است که مديران، ساختار را به عنوان ابزاري براي انگيزش تعارض مورد توجه دقيقتر قرار دهند. تصميم گيري متمرکز، تعيين گروههاي شغلي، افزايش رسمي سازي، افزايش تعداد قسمتهاي بين واحدها و از اين قبيل، تمامي ابزارهاي ساختاري هستند که غالباً وضع موجود را آشفته و سطوح تعارض را افزايش ميدهد.
ارسال توسط کاربر محترم سايت :hojat20